نتایح جستجو

نه انصافا قشنگ بود.مرسی.من الان خوندمش.;)

من همان به که از او نیک نگه دارم دل که بد و نیک ندیدست و ندارد نگهش

دروغگویی

یک پنجره برای من کافیست یک چنجره به لحظه آگاهی و نگاه وسکوت

در خزان هجر گل ، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود ، غوغا چرا؟

دریاب که از روح جدا خواهی شد در خانه اسرار فنا خواهی شد

دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید

داور دین شاه شجاع آنکه کرد روح قدس حلقه امرش به گوش ای ملک العرش مرادش بده وز خطر چشم بدش دار گوش

توانا بود هرکه دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود

دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس آنچنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس

با بدان بد باش و با نیکان نکو جای گل گل باش و جای خار خار

ما چون دو دریچه روبروی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هرروز سلام و پرسش و خنده هرروز قرار روز آینده اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون نه ماه جادو کرد نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد

هان ، کجاست پایتخت قرن ؟ ما برای فتح می آییم . تا که هیچستانش بگشاییم ...

تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

آشنایان ره عشق گرم خون بخورند ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم

هیچکدوم.معجزه ی زمان خودمون.

مرگ آن درخت تناور بود که زنده های این سوی آغاز به شاخه های ملولش دخیل می بستند...

من نهادم سر به نرده ی آهن باغش که مرا از او جدا می کرد و نگاهم مثل پروانه در فضای باغ او می گشت گشتن غمگین پری در باغ افسانه...

سلام جوجویی خوبی؟چه خبرا؟خوش میگذره؟!

مرا می بینی و هردم زیادت می کنی دردم تو را می بینم و میلم زیادت می شود هردم