نتایح جستجو

سلام:smile:مر30 ممنون،شما خوبید:gol:

مرد جوان و کشاورز-داستان مرد جوان و کشاورز-داستان مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد. در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد...

ور نبود مشربه از زر ناب با دو کف دست توان خورد آب!

ز درد عشق تو با کس حکایتی که نکردم چرا جفای تو کم شد؟شکایتی که نکردم!

یک جلوه کند ماه در آیینه ی صد موج جز نقش تو بر سینه ی صد پاره ندارم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم!

تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم !

افروختن و سوختن و جامه دریدن پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت!

من چه در پای تو ریزم که سزای تو بود سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست

در سخن مخفی شدم مانند بو در برگ گل هر که خواهد دیدنم گو در سخن بیند مرا !

در دایره ی قسمت ، ما نقطه ی تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی ، حکم آنچه تو فرمایی

آنچه ندارد عوض ای هوشیار عمر عزیز است غنیمت شمار!

در مورد مورد اول اصلا باهات موافق نیستم،سبیل خیلی به خانوما میاد،فقط حیف که مد نیست! نمونشم عکس زیر: فکر میکنی اگه این خانومه سبیل نداشت،اینقدر جذاب میشد اونوقت؟!!!؟:w15::w15::w15:

ور نبود جامه ی اطلس تو را دلق کهن ساتر تن بس تو را

یار دلدار من ار قلب بدینسان شکند ببرد زود بجانداری خود پادشهش

تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم!

تو خوش میباش با حافظ برو گو خصم جان میده چو گرمی از تو می بینم چه باک از خصم دم سردم

دلبرم شاهد و طفل است و ببازی روزی بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش

شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟:cry:

من همان به که از او نیک نگه دارم دل که بد و نیک ندیدست و ندارد نگهش