ّاخه الان بهترین دانشگاه فنی تهران جنوبه همه میدونن اساتیدخوبی داره اماخوب بچه هاش زیادجالب نیستن من برای خودم بیشتراساتیدمهم بودن تابچه هاش اکثرانم رتبه های خوبی دارن
اگر روزهایم را بخش کنم
تنها یک بخش می ماند
ان را در صندوقی نگه می دارم
در گوشه ای از خانه ی قلبم پنهان می کنم
شاید زیر خروارها خاک
یا لای شلوغی های کتاب هایم
انوقت دمدمه های اذان که هیچ صدایی و هیچ نگاهی بجز زیبایی تو نیست
ارام گام بر می دارم و به سراغ صند.قچه می روم
و تمام انچه را که دارم...
اگر روزهایم را بخش کنم
تنها یک بخش می ماند
ان را در صندوقی نگه می دارم
در گوشه ای از خانه ی قلبم پنهان می کنم
شاید زیر خروارها خاک
یا لای شلوغی های کتاب هایم
انوقت دمدمه های اذان که هیچ صدایی و هیچ نگاهی بجز زیبایی تو نیست
ارام گام بر می دارم و به سراغ صند.قچه می روم
و تمام انچه را که دارم...
اگر روزهایم را بخش کنم
تنها یک بخش می ماند
ان را در صندوقی نگه می دارم
در گوشه ای از خانه ی قلبم پنهان می کنم
شاید زیر خروارها خاک
یا لای شلوغی های کتاب هایم
انوقت دمدمه های اذان که هیچ صدایی و هیچ نگاهی بجز زیبایی تو نیست
ارام گام بر می دارم و به سراغ صند.قچه می روم
و تمام انچه را که دارم...
اگر روزهایم را بخش کنم
تنها یک بخش می ماند
ان را در صندوقی نگه می دارم
در گوشه ای از خانه ی قلبم پنهان می کنم
شاید زیر خروارها خاک
یا لای شلوغی های کتاب هایم
انوقت دمدمه های اذان که هیچ صدایی و هیچ نگاهی بجز زیبایی تو نیست
ارام گام بر می دارم و به سراغ صند.قچه می روم
و تمام انچه را که دارم...
اگر روزهایم را بخش کنم
تنها یک بخش می ماند
ان را در صندوقی نگه می دارم
در گوشه ای از خانه ی قلبم پنهان می کنم
شاید زیر خروارها خاک
یا لای شلوغی های کتاب هایم
انوقت دمدمه های اذان که هیچ صدایی و هیچ نگاهی بجز زیبایی تو نیست
ارام گام بر می دارم و به سراغ صند.قچه می روم
و تمام انچه را که دارم...
اگر روزهایم را بخش کنم
تنها یک بخش می ماند
ان را در صندوقی نگه می دارم
در گوشه ای از خانه ی قلبم پنهان می کنم
شاید زیر خروارها خاک
یا لای شلوغی های کتاب هایم
انوقت دمدمه های اذان که هیچ صدایی و هیچ نگاهی بجز زیبایی تو نیست
ارام گام بر می دارم و به سراغ صند.قچه می روم
و تمام انچه را که دارم...
اگر روزهایم را بخش کنم
تنها یک بخش می ماند
ان را در صندوقی نگه می دارم
در گوشه ای از خانه ی قلبم پنهان می کنم
شاید زیر خروارها خاک
یا لای شلوغی های کتاب هایم
انوقت دمدمه های اذان که هیچ صدایی و هیچ نگاهی بجز زیبایی تو نیست
ارام گام بر می دارم و به سراغ صند.قچه می روم
و تمام انچه را که دارم...