نتایح جستجو

این خرد خام به میخانه بر تا می لعل آوردش خون بجوش گرچه وصالش نه به کوشش دهند هر قدر ای دل که توانی بکوش

در خزان هجر گل ، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود ، غوغا چرا؟!

یادم آمد تو به من گفتی از این عشق حذر کن لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب آیینه ی عشق گذران است تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است باش فردا که دلت با دگران است تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم

به به جناب مهندس(درست گفتم دیگه نه؟؟!مهندس؟؟!!)من اصولا دلیلی نداره که جواب آدمای فرصت طلب رو بدم.ضمنا ظرفیت بالای شمارم دیدیم!

ای که دستت میرسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

دلا چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

رخنه ای نیست در این تاریکی در و دیوار به هم پیوسته سایه ای لغزد اگر روی زمین نقش وهمی ست ز بندی رسته

فایل ها باز شدن عزیزم؟به دردت خوردن؟

فایل ها باز شدن عزیزم؟به دردت خوردن؟

سلام.خوشحال میشم سری به این تاپیک بزنی:gol: http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=73972

سلام.خوشحال میشم سری به این تاپیک بزنی:gol: http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=73972

عشق اسم مستعار امیدهای ناگزیری ست که شنبه ها را به یکشنبه ها میکشاند.

سلام.خوشحال میشم سری به این تاپیک بزنی:gol: http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=73972

از آن وقتی که ما را آفریدی به غیر از معصیت چیزی ندیدی خداوندا به حق هشت و چارت ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی!

راه حل فیلسوفانه برای اسکندر! هنگامی که اسکندر به کشور ایران دست یافت،نامه ای به یکی از فلاسفه ی یونان نوشت و ضمن آن یادآور شد که: کشور متمدن و ثروتمند ایران را فتح کرده ام و ارتش من قادر نیست برای مدت مدید،استیلای خود را بر این ملک و ملت حفظ کند. برای این مقصود،راه حلی بیندیش و ما را از...

افروختن و سوختن و جامه دریدن پروانه ز من شمع ز من گل ز من آموخت!

تا برآمده پیری پایم از رفتار ماند کیست تا برگیرد و در سایه تکم برد ذره ام سودای وصل آفتابم در سر است بال همت میگشایم تا بر افلاکم برد

در جام فلک باده بی دردسری نیست تا ما به تمنا لب خاموش گشاییم در دامن این بحر فروزان گهری نیست چون موج به امید که آغوش گشاییم

رندی حافظ نه گناهی ست صعب با کرم پادشه عیب پوش!