نا امید نباشین حتما قسمت نبوده
مطمئن باشین اگه رفته خدا بهترین ها رو براتون در نظر داره
به این فکر کنین که خدای نکرده اگه بعدها که خیلی بیشتر از این زمان بهش نیاز داشتین ، تنهاتون میگذاشت چی میشد مطمئنا خیلی بدتر از حالا میشد
پس سعی کنین اینو به خودتون تلقین کنین
خدا هیچوقت بد بنده هاشو نمیخواد...
من هم مثل دوستمون این روش رو قبول دارم ولی به شرطی که از حالت مجازی خارج شده و همدیگه رو ببینن و یه مدتی شرایط همدیگه رو بفهمن و درک کنن بعد اگه تونستن باهمدیگه کنار بیان ازدواج کنن نه اینکه با دو کلمه حرف عاشق بشن
من فقط میخوام کمکتون کنم چون درکتون میکنم این راه رو رفتم
میدونم خیلی سخته ولی رمزی رو که یاد گرفتم رو بهتون گفتم
امیدوارم مرد عمل باشین و خدا رو باور داشته باشین چون تو وجودتونه
در همین زمانهاست که آزمایش میشیم مطمئن باشین احساس من خیلی قوی تر از شما بود که حتی داشتم خودمو میکشتم
من وضعیت خیلی بدتر از شما رو داشتم فقط میتونم بگم که خدا به دادم رسید
رمزش اینه که از خدا نگینتونو بخواین ولی نه با زور بلکه به خدا بگین اگه صلاح میدونه بهتون بده به خدا نشون بدین که خدارو...
نگین من اونقدر برام ارزشمند بود که جون و قلبمو بهش بدم
خدایا بهم برش گردون عزیزترینم رو
برام دعا کنید
به این حرفم بعدا میرسین ولی خدا نکنه به اون زمان برسین ولی من یاد گرفتم به خاطر چیزی که دست خودم نیست و دست خداست ناله نکنم اوس کریم خودش میدونه داره چیکار میکنه وقتی کاری از دستتون خارجه چرا...
نگران نباشین به خدا اعتماد کنین حتما درست میشه
پس کو امیدتون
همین رنج هاست که آدمو میسازه
همین امروز روز تولد عشق منه پیشش نیستم ولی شادم چون شاده ازم دوره ولی انگار که پیشمه
ولی هیچوقت نا امید نمیشم
هرچی خدا بخواد همون میشه
نباید امیدتونو از دست بدین
امشب براتون دعا میکنم
خدا روی منو زمین...
من هم تجربه اش رو داشتم دلم به درد اومد ولی خدا بهم برش گردوند
من فقط خدامو داشتم فقط از خدا خواستم که برش گردونه
به خدا گفتم خدایا هرچی که تو صلاح بدونی همون بشه
اول خدا رو دریاب و بعد بنده اش رو
اگه به مصلحتتون باشه حتما برمیگرده
ناامیدی کفره
به رحمت خدا ایمان داشته باشین
از ته دل براتون دعا...
شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد. خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین آن مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش فرو رفته بود.
دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد متعجب شد؛ این میخ ده سال پیش، هنگام ساختن...
پسر نگاهي به دختر کرد و گفت حالا که کنار ساحل هستيم بيا يه آرزوي قشنگ بکنيم دختر با بي ميلي قبول کرد پسر چشماشو بست و گفت کاشکي تا آخر دنيا عاشق هم بمونيم ... بعد به دختر گفت حالا تو آرزوتو بگو دختر چشماشو بست و خيلي بي تفاوت گفت کاشکي همين الان دنيا تموم بشه ... وقتي چشماشو باز کرد پسر رو نديد...