انتظاری که برای هر دو گران تمام شد
باد همچنان می وزید
چه سکوت دردناکی
چه شکننده
تنها صدای قطرات باران بود که به زمین میخورد
خاک هم خوشحال بود و هم ناراحت
خوشحال از اینکه جان میگرفت و حیات میافت و ناراحت از اینکه اگر باران همچنان ادامه یابد...
خداوندا
به راستی که لمس تو یعنی رهایی و آزادی از هر قید و بند
پروردگارا
مرا از خودم رهایی ام بخش
من پذیرای حقیقتم
مرا اسیر خود کن
که به راستی اسیر تو بودن یعنی آزادی مطلق!
به کجا می نگری؟؟
نه ، حقیقت را نبین که در زندان محکوم به حبس خواهی شد
راه نجاتی نیست جز اینکه حقیقت را نبینی
پس چشمهایت را ببند و بیندیش که کجا ایستاده ای!!!
گنجشک و سلاخ به یکدیگر نگریستند ، نه گویی حقیقت چیز دیگریست...
پس اول باید سعی کنین که مادرتون رو قانع کنین
ولی باید به نظراتشون احترام بزارین چون حتما صلاح شما رو میخوان
به فکر بهتر از خودتون نباشین
دنبال کسی باشین که همسطح خودتون باشه
موفق باشین