تو آنی تو خود جان جهانی
گرچه پیدا و نهانی تو همانی که یک عمر به دنبالت خودت نعره زنانی
به خودآ تا به در خانه متروکه هر کس ننشینی
و بجز شعشعه پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل بچینی
هر که دیدم یاری داره
من ندارم
شب که میشه خانه ای روشن ندارم
من از کی کمترم یاری ندارم
من چرا یک گل به صد گلشن ندارم ای خدا من که دل از آهن ندارم
خواننده سیمین
هیچ وقت اینو نگو همیشه یکی هست که دوست داشته باشه
حتی بیشتر از خودت خودتو دوست داره
فقط باید بگردی اونو پیدا کنی !
یا طوری رفتار کنی که دوستدارت روش بهت بهت بگه
اسرار ازل را نتو دانی و نه من.........................وین حل معما نتو دانی و نه من
هست از پس پرده گفتو گوی من و تو ...................چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
خیام
باید باور کنیم
تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خستهای
که در خلوت خانه پیر میشوی …
و سالهایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی میبریم
که تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن!
ما مست و خراب از می جانانه عشقیم .................مدهوش به یک پیمانه عشقیم
ما را چه غم از سوزش پنهانی خویشاست ...................از شعله چه ترسیم که پروانه عشقیم
من غرغ گناه تو عذر گناهی ..................روز و شبم را تو چو مهری تو چو ماهی
ای که یه عشقت زنده منم ...................گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم