میگفت شنیدم پسر همسایه خیلی مومن است نمازش قضا نمی شود زیارت عاشورا می خواند. مسجد میرود پسر با خداییست لحظه ای دلم گرفت در دل فریاد زدم باور کنید من هم ایمان دارم نمازم قضا میشود ولی لبخند روی لبهای مادرم خدا را به یادم میاورد دستهای پینه بسته پدرم را دستهای خدا میبینم زیارت عاشورا...