نتایح جستجو

  1. O

    [داستان كوتاه][Short Story]

    پلي كه وسط اقيانوس پلي كه وسط اقيانوس پلي كه وسط اقيانوس پلي كه وسط اقيانوس، در حال نوسان بود وتكان تكان مي‌خورد.. آستانة بهشت را به آستانه جهنم وصل مي‌كرد و باد آن را از سويي به سوي ديگر هُل مي‌داد. پلي كه بي‌هيچ داربستي؛ مثل رنگين‌كمان روي اقيانوس سبز آبي خم شده بود... هر شب محل ملاقات خاله...
  2. O

    سلام . داستان هاي جديد گذاشتم . يه سر بزن !!! http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555

    سلام . داستان هاي جديد گذاشتم . يه سر بزن !!! http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555
  3. O

    [داستان كوتاه][Short Story]

    پدر پدر پدر بيورنستيرن بيورنسون، ترجمه: مسعود اميرخانى: مردى كه داستانش در اينجا نقل مى شود ثروتمندترين و متنفذترين فرد در بلوكش بود؛ نامش «ترد اوراس» بود. او يك روز- بلندقامت و جدى- در اتاق كشيش حاضر شد. او گفت: «پسرى دارم كه براى تعميد آوردمش.» «اسمش رو مى خواهيد چه بگذاريد؟» ««فين» مثل...
  4. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  5. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  6. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  7. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  8. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  9. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  10. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  11. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  12. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  13. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  14. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  15. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  16. O

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;)...

    [IMG] سلام داستان هاي كوتاه جديد گذاشتم ، حتما يه سر بزن !!;) http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=197555 :gol::gol: ;) :gol::gol:
  17. O

    [داستان كوتاه][Short Story]

    ارزش چانه زدن ارزش چانه زدن ارزش چانه زدن در روم باستان, گروهي پيش گو به نام سيبل ها نه کتاب در باره آينده امپراتوري روم نوشتند.کتاب ها را نزد تيبريوس بردند. امپراتور پرسيد: قيمت اين کتاب ها چقدر است؟ سيبل ها پاسخ دادند:صد سکه زر. تيبريوس خشمگينانه آنها را از خود راند. سيبل ها سه کتاب را...
  18. O

    [داستان كوتاه][Short Story]

    اشتباه ساده اشتباه ساده اشتباه ساده '' با چه ولعی می خونه! '' اولین جمله ای که گفت، این بود. چشمان اش گرد شد. مشتهایش را کنار پا گره کرد. گوشه های لب اش به پایین حرکت کرد. چین های روی چانه و کنار لب واضح شدند. '' چه سریع می خونه ... تو ماشین... کنار خیابون... تو پارکومتر هم پول ریخته ... یه...
  19. O

    [داستان كوتاه][Short Story]

    قورباغه ي بزرگ قورباغه ي بزرگ قورباغه ي بزرگ در نيمه روز قورباغه ها جلسه اي گذاشتند. يكي از آن ها گفت: اين غير قابل تحمل است. حواصيل ها روز ما را شكار مي كنند و راكون ها شب كمين ما را مي كشند. ديگري گفت: بله. هريك به تنهايي به حد كافي بد هستند اما هر دو، حواصيل ها و راكون ها با هم يعني ما يك...
  20. O

    [داستان كوتاه][Short Story]

    کافه گوگن کافه گوگن کافه گوگن تقريباً دو زمستان‌ گذشته‌ است‌ که‌ ناگهان‌ به‌ اين‌ نتيجه‌ مى‌رسى‌ بهترين‌ راه‌ نجات‌ اين‌ است‌ که‌ تصميم‌ بگيرى‌ ديدت‌ را به‌ قضيه‌ عوض‌ کنى‌. به‌ جاى‌ اين‌ که‌ فکر کنى‌ ترکش‌ کرده‌اى‌، خيال‌ کنى‌ سرش‌ را گذاشته‌ زمين‌ و مرده‌ است‌ - به‌ همين‌ سادگى‌. اين‌ طورى‌...
بالا