غمت هر شب به دل دارم عزیز بی وفای من
دلم خوش بود می دانی که جان من نمی دانی
-----------------
شعر تا یه جاهایی خیلی عالی جلو رفت ولی بعدش قافیه بهم ریخت .دوستان برای ارسال یکم ظرافت به خرج بدن.ممنونم
.
.
...خداوندا!
دل این بنده ات تنگ است
دلش پر داغ و پر جنگ است
تو می دانی دلم خون است
تو می دانی که داغون است
به دستت می سپارم دل
بیا این من و این هم دل.
-----------این تیکه آخر جدیدترین شعرم بود.لطفا نظر بدید.
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت
گر چه درحسرت گندم پوسید
من خودم بودم و هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا می داند...
تو که در باور مهتابی عشق
رنگ دریا داری
فکر امروزت باش
به کجا می نگری
زندگی ثانیه ایست
وسعت ثانیه را می فهمی
می شود مثل نسیم
بال در بال چکاوک
بوسه بر قلب شقایق بزنیم
بودنت تنها نیست
تو خدا را داری
و من آرامش چشمان تو را...