دلتنگ بودم و خسته ..
آمدم تا ماه نگاهت را از پشت پنجره بچینم...
اما پاییز حرفهایت به هوای شعرم خورد !
و رعد یادت در واژه هایم پیچید،
تمام خاطرات کز کرده از تو خیس شدند...!!
چه بگویم وقتی دیوانه وار سمت گل هایی از تو آب میدهم،
در حرکتم وآخرش نمیدام..
به کدام نا کجا آباد می رسم؟...