نتایح جستجو

  1. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  2. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  3. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  4. eksir

    شما بزرگواريد.. در پناه حق.. خوشحال شدم از بودنت...شاد باشي:gol:

    شما بزرگواريد.. در پناه حق.. خوشحال شدم از بودنت...شاد باشي:gol:
  5. eksir

    رفيق بابت عكسها ممنون [IMG]

    رفيق بابت عكسها ممنون [IMG]
  6. eksir

    من هم امدم..........

    من هم امدم..........
  7. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  8. eksir

    شاه شمشاد قدان [IMG]

    شاه شمشاد قدان [IMG]
  9. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  10. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  11. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  12. eksir

    عليك سلام ...خوبي؟بعد از ظهر به خير

    عليك سلام ...خوبي؟بعد از ظهر به خير
  13. eksir

    عليك سلام ...خوبي؟ ظهر به خير

    عليك سلام ...خوبي؟ ظهر به خير
  14. eksir

    مشاعره با سخنان بزرگان

    تمام اشتباههای ما درباره مرگ ناشی از این است که فکر می کنیم درد و رنجی که ما قبل از مردن می کشیم مربوط به مرگ است. در صورتی که چنین نیست و تمام درد و رنجها مربوط به زندگی است. زندگی موجب درد و رنج می شود و مرگ، پایان دردهاست.
  15. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    تا هستم اي رفيق نداني که کيستم روزي سراغ وقت من آئي که نيستم در آستان مرگ که زندان زندگيست تهمت به خويشتن نتوان زد که زيستم پيداست از گلاب سرشکم که من چو گل يک روز خنده کردم و عمري گريستم طي شد دو بيست سالم و انگار کن دويست چون بخت و کام نيست چه سود از دويستم گوهرشناس نيست در اين...
  16. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش ميسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمايل تو بديدم نه عقل ماند و نه هوشم
  17. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    چنان مستم چنان مستم من امشب که از چنبر برون جستم من امشب چنان چیزی که در خاطر نیابد چنانستم چنانستم من امشب
  18. eksir

    مشاعره با شعر سعدی

    تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
  19. eksir

    غزل و قصیده

    از در درآمدی و من از خود به درشدم گوبی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست چندی...
  20. eksir

    شعر نو

    ساقه به بالا می رود. میوه فرو می افتد.. دگرگونی غمناک است نور ، آلودگی است. نوسان ، آلودگی است. رفتن ، آلودگی پرنده در خواب بال و پرش تنها مانده است چشمانش پرتو میوه ها را می راند سرودش بر زیر و بم شاخه ها پیشی گرفته است سرشاری اش قفس را می لرزاند نسیم هوا را می شکند : دریچه قفس بی تاب است
بالا