نتایح جستجو

[IMG]

بنده معتقدم همه زنها هرچه پیرتر میشن جذاب تر میشن مادر بزگ میشن عزیز میشن دست از شرارت بر می دارن

دوستی من شبیه باران نیست كه گاهی می آید و گاهی نمی آید، دوستی من شبیه هواست؛ بعضی وقتها ساكت اما همیشه در اطراف توست

فکر کنم دیر شده اما خدمت شما

ووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووواو چقد سوال می خوایی یه شبه پولدار بشی؟ خوب من یچیزایی می دونم بیشتر سوالایی که داری رو میتونی از تو نشریه اشری یا کریر پیدا کنی منابع فارسی کتاب طباطبایی و وکیل الرعایا هم هست خوب سیستمهای سرمایشی و گرمایشی های موجود چطوری کار میکنن !!!!!!!! خوب...

بوي باران، بوي سبزه، بوي خاك شاخه هاي شسته، باران خورده، پاك آسمان آبي و ابر سپيد، برگ هاي سبز بيد، عطر نرگس، رقص باد، نغمه شوق پرستوهاي شاد، خلوت گرم كبوترهاي مست... نرم نرمك ميرسد اينك بهار، خوش به حال روزگار! خوش به حال غنچه هاي نيمه باز، خوش به حال دختر ميخك _ كه مي خندد به ناز_ خوش به حال...

اینجا می تونید مطالب مفیدی به زبان فارسی پیدا کنید http://www.pwut.ac.ir/FA/Staff/S_Mousavi//Lists/Dars/DispForm.aspx?ID=1&Source=http://www.pwut.ac.ir/FA/Staff/S_Mousavi/Pages/Teaching.aspx http://profsite.um.ac.ir/~abaspour/computer%20Resources.htm

چه دل نازک پیامم کو؟

سلام من نمی دونم روش لانسون چیه ولی برای روشای اختلاف محدود و حجم محدود ابتدا باید معادلات رو گسسته کرد بعد معادلات گسسته شده رو به فرم ApTp=AeTe+AwTw+b و با الگوریتم توماس (سه قطری) حل کرد برای کد نویسی ابتدا شبکه رو تولید میکنیم بعد ضرایب Ap,Ae,Aw,b رو محاسبه میکنیم حالا با با داشتن شرایط...

سلام کسی نرم افزار کمکین (chemkin) نداره؟

در راه زندگی با اين همه تلاش و تمنا و تشنگی با اينکه ناله می کشم از دل که : آب آب ديگر فريب هم به سرابم نمی برد پر کن پياله را

هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد، دل برد و نهان شد هر دم به لباس دگر آن یار برآمد، گه پیر و جوان شد گاهی به تک طینت صلصال فرو رفت، غواص معانی گاهی ز تک کهگل فخار برآمد، زان پس به میان شد گه نوح شد و کرد جهانی به دعا غرق، خود رفت به کشتی گه گشت خلیل و به دل نار برآمد، آتش گل از آن شد یوسف شد و...

جا مانده است چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد نه مو های سیاه و نه دندان های سفید

يادش به خير عهد جوانی که تا سحر با ماه می نشستم از خواب بی خبر کنون که می دمد سحر از سوی خاوران بينم شبم گذشته ز مهتاب بی خبر اين سان که خواب غفلتم از راه می برد ترسم که بگذرد ز سرم آب بی خبر

ای دوست چه پرسی تو که سهراب کجا رفت سهراب سپهری شد و سر وقت خدا رفت او نور سحر بود کزين دشت سفر کرد او روح چمن بود که با باد صبا رفت همراه فلق در افق تيره اين شهر تاييد و به آنجا که قدر گفت و قضا رفت ناگاه چو پروانه سبک خيز و سبکبال پيدا شد و چرخی زد و گل گفت و هوا رفت ای جامه شعرت نخ آواز قناری...

بهترين لحظه های روز و شبم لحظه های شکفتن سحر است که سياهی شکسته پا به گريز روشنايی گشوده بال و پر است

بیراهه رفتم بودم آن شب دستم را گرفته بود و می کشید زین پس تمام عمرم را بی راهه خواهم رفت

با هر زبان که من بتوانم شعری به دلفريبی ناز نگاه تو شيرين و دلنشين بسرايم و آن نغز ناب را مثل تبسم تو که شعر نوازش است روزی هزار بار بخوانم آنگاه پيش رخت زبان بگشايم

به پيش روی من تا چشم ياری ميکند درياست چراغ ساحل آسودگی ها در افق پيداست در اين ساحل که من افتاده ام خاموش غمم دريا دلم تنهاست وجودم بسته در زنجير خونين تعلق هاست خروش موج با من می کند نجوا که هر کس دل به دريا زد رهايی يافت که هر کس دل به دريا زد رهايی يافت مرا آن دل که بر دريا زنم نيست ز پا اين...