نتایح جستجو

کوچولو خودتیییییییییییییییییییی:razz:

تو دیگههههه

مگه جنگ جهانیه؟؟؟؟؟ شکست.....

باشه......تو راست میگی لجبازخان.

یه نگاهی به تایم هر pmبندازی متوجه میشی:razz:

توووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

خب تو دیگههههههههه

خدارو شکر که خوبین.....

مثل اینکه زیاد حالت خوب نیست......برو بخواب.

سلام،ممنون. شما خوبین؟؟

من که فکر نمیکنم بیاد.... نه،مرسی.کاریش ندارم.:biggrin:

الان چند روزه نیومده....

اسمشو نمیدونم.......چیزی نگفت.فقط خداحافظی کرد. چرا اینقدر دیر جواب میدی؟خوابم میاد.:w05:

نمیدونم چرا مرسی؟؟:surprised:یادم رفت. داداش هژیر از مدیرای باشگاه خوشش نیوم و رفت.اذیتش کردن.:crying2:

سلام...... اولا مرسی دوما خودت کوچولویی سوما یه خبر بد.......داداش هژیر رفت. چهارما نمیدونم دیگه.

من عقرب سیاه فقط دوست دارممممممممم:w12:

:biggrin: اگه بخوای همیشه با واقعیت زندگی کنی لذت زندگی رو متوجه نمیشی.:gol:

:gol::gol::gol: درسته که تخیلی بود ولی نباید قدرت عشقو دست کم گرفت.....:victory:

:surprised: :gol::gol::gol: نظر ایشون محترمه.مهم تاثیر این داستان برای اونیه که این تاپیکو زده.....مرسی:gol:

داشتم مي رفتم سفر و از همسرم خواستم که مثل هميشه بعد از دعاش به عنوان نگاهبان من پيشونيم رو ببوسه. و بعد سوار قطار شدم. وقتي قطار به ته دره سقوط کرد. همه مردند و من هم مردم. از بالا تلاش دکترها رو مي ديدم. بعد از 2 ساعت دکترها گفتند بي فايده ست و رفتند. و من ياد بوسه همسرم افتادم. و در همين...