نتایح جستجو

  1. eksir

    كم مانده بود برم توپ بازي.............

    كم مانده بود برم توپ بازي.............
  2. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  3. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  4. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  5. eksir

    عجب روز دل انگيزي................. [IMG]

    عجب روز دل انگيزي................. [IMG]
  6. eksir

    آه كه مرديم از خوشي [IMG]

    آه كه مرديم از خوشي [IMG]
  7. eksir

    چه خبرا؟ [IMG]

    چه خبرا؟ [IMG]
  8. eksir

    خوبيييييييييييييييييييييييييييييييييييييي؟ [IMG]

    خوبيييييييييييييييييييييييييييييييييييييي؟ [IMG]
  9. eksir

    صبح به خيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييير [IMG]

    صبح به خيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييير [IMG]
  10. eksir

    اميد وارم براي هر دو باشد

    اميد وارم براي هر دو باشد
  11. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف، درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد و خاصیت عشق این است
  12. eksir

    شعر نو

    اما اي حرمت سپيدي كاغذ ! نبض حروف ما در غيبت مركب مشاق مي زند. در ذهن حال ، جاذبه شكل از دست مي رود.
  13. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود. من به آنان گفتم : آفتابی لب درگاه شماست که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد.
  14. eksir

    سلام ...سلامتي مياره.......پس سلام

    سلام ...سلامتي مياره.......پس سلام
  15. eksir

    مشاعره با سخنان بزرگان

    ياد بگير اميد داشته باشي............................خودم
  16. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    آه اگر آزادی سرودی می‌خواند کوچک همچون گلوگاهِ پرنده ای، هیچ ‌کجا دیواری فروریخته بر جای نمی‌ماند سالیان بسیار نمی‌بایست دریافتن را که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی‌ست که حضورِ انسان آبادانی‌ست. همچون زخمی همه عُمر خونابه چکنده همچون زخمی همه عُمر به دردی خشک تپنده، به نعره ‌ای چشم بر جهان...
  17. eksir

    مشاعره با شعر سعدی

    در وهم نیاید که چه شیرین دهنی اینست که دور از لب ودندان منی ما را به سرای پادشاهان ره نیست تو خیمه به پهلوی گدایان نزنی
  18. eksir

    رباعی و دو بیتی

    آرام دل خویش نجویم چه کنم؟ وندر طلبش به سر نپویم چه کنم؟ گویند مرو که خون خود می‌ریزی مادام که در کمند اویم چه کنم؟
  19. eksir

    غزل و قصیده

    زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت در این شب سیاهم گم گشت راه...
  20. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    غريو را تصوير کن ‌عصر مرا در منحنى‌ تازيانه‌ به‌ نيش‌خط‌ِ رنج ‌همسايه‌ى‌ مرا بيگانه‌ با اميد و خدا و حرمت‌ ما را که‌ به‌ دينار و درم‌ بر کشيده‌اند و فروخته
بالا