دیری است که چشمها بی نصیب بر می گردند از راهت
دیری است که پنجره ها چشم به راه تواند
دیری است که حنجره ها شوق آمدن تو را بغض کرده اند
دیری است که دستها خالی اند
اشک ها می ریزند بر راهی که تو باید بیایی
دلها می تپند برای پرواز در آسمان حضورت
و پاها هر روز خسته تر اما مشتاق تر
به استقبال تو می...