نتایح جستجو

تيکه تيکه شدم هزار تيکه هر تيکه را در مکاني در زماني جا گذاشتم قلبم را در آغوش عشقي بزرگ جا گذاشتم و پشيمان نيستم

خـــدايا تو پـــــناهِ مني وقتي راهها با هــــمه ي وسعتشان تـــنگ مي شوند

من خوبـــــــم..! عاشق نیستم.. فقط گاهـــی به یادش که می افتم، دلم تنگــــ میشود... این که عــــشق نیست… هســــــــت…؟

خوبِ من؛ کاش از این فاصله حس می کردی؛ لحظه هایم همه از غیبت تو دلگیرند ...!

مــن هـمـه چــیـز رآ بــآ تـو تـَــرک مـیـکـنـم.. تـو رآ بـآ چـه تـَـرک کــنـم.؟..

آنکه می رود فقط می رود .. ولی آنکه می ماند درد می کشد ، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد و تمام این ها روحش را به آتش می کشد و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود .... آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه .....

مداد رنگی هایم را می خواهم ! بگذار روی دقیقه های بی رنگت نقاشی کنم مثل آن روزها که گل های سرخ و بنفشه را میان دفتر مشقت می کاشتم ، و عطرشان تمام کلاس را پر می کرد ... ببین دست هایم هنوز بوی گل می دهند ؛ دفتر مشقت را کجا پنهان کرده ای ؟

باز كن پنجره را من تو را خواهم برد؛ به عروسی عروسكهای كودك خواهر خویش؛ كه در آن مجلس جشن صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس . صحبت از سادگی و كودكی است . چهره ای نیست عبوس . كودك خواهر من، امپراتوری پر وسعت خود را هر روز، شوكتی می بخشد . كودك خواهر من نام تو را می داند نام...

کجای چهار فصل نام تو می گنجد . . .؟ رویش از توست بهار ، بهانه ، باران هم ! تو ... فصل پنجم شاعرانه های منی ...!

از یک جایی به بعد آلیس می‌شوی در عجایب سرزمینی که جز خاطره پای هیچ عصایی به آنجا باز نمی‌شود. از یک جایی به بعد به خودت که می‌آیی پر شدی از رفت و آمد رویاهای پابرهنه‌ای که اعتبارشان نسبت مستقیم دارد با آرزوهای خطور نکرده در سر واقعیت! از یک جایی به بعد خارج از فهم جوانی و پیری خاطره در تو...

حـــــــرفــهــــــــای زیــــادی بلـــــــــد نیــستــــــــم...! مــــن تــــنهـــــا چـــشمــــان تـــــو را دیـــــــدم ؛ و گــــــوشه ای از لبــخـــنـــدت کــــه حـــرفــــهــــایـــــم را دزدیــــد... از ــعــــشق چیـــــزی نــمــــــــی دانــــــــم! امّــــــــــا دوستــتـــــــ...

با تو زمستان هم لحظه ها شکوفه می زنند انگار که هر ثانیه آغاز بهاری است برای رسیدن به ” تو “

دست سرنوشت را … بـایـــــــد قطــــــــع ڪـــــــرد … او دزد ” آرزوهـــــــاے ” "مــــــــن" اســــــت … باید بازیگر شوم ، آرامش را بازی کنم … باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم … باز باید مواظب اشک هایم باشم … باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم … ﺧــﺪﺍﯾــــــﺎ ﺑﻪ ” ﺟﻬﻨﻤﺖ ” ﺩﯾﮕﺮ...

صفحه 356.......آیه 44 تا 53 سوره نور صفحه 357.......آیه 54 تا 58 سوره نور

یک بار نباشد که نیازرده ام از تو در حیرتم از خود که چه خوش کرده ام از تو

یک بار نباشد که نیازرده ام از تو در حیرتم از خود که چه خوش کرده ام از تو

به سلامتی دوست خوبی که مثل خط سفید وسط جاده است تکه تکه میشه ولی بازم پا به پات میاد ...

الَّلهُمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا و نَبیـِّنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ بارخدایا رحمت فرست به آقا و پیغمبر ما حضرت محمد و آلش مَااختَلَفَ المَلَوانِ وتَعاقَبَ العَصراَنِ مادامی که کشتی رانان در رفت و آمدند و شب و روز وَکَرَّالجَدیداَنِ واَستَقبَلَ الفَرقَداَنِ وَبَلِّغ تکرار میشود وستارگان باز می تابند...

أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ 7 مرتبه