يادمه يه تله تئاتر ديدم كه توش يه دانشمند بود كه فرمول ساخت رباتهارو ميدونستن جهان كم كم پر از ربات شده بود و ادما از بين رفتن يه روز وقتي دانشمنده داشت ميمرد رباتا ازش فرمولو خواستن ولي گمش كرده بود. بعدش مرد. بعد از يه مدت يه ربات مرد و يه ربات زن با گذشت زمان وايجاد يك رابطه ي خاص يك احساس...