بر من گذشتي ، سر بر نكردي
از عشق گفتم ، باور نكردي
دل را فكندم ارزان به پايت
سوداي مهرش در سر نكردي
گفتم گلم را مي بويي از لطف
حتي به قهرش پرپر نكردي
ديدي سبويي پر نوش دارم
با تشنگي ها لب تر نكردي
هنگام مستي شورآفرين بود
لطفي كه با ما ديگر نكردي
آتش گرفتم چون شاخ نارنج
گفتم : نظر كن! سر بر نكردي...