کاش میامدی ای مونس لحظه های تنهایی
چشمان تو ترانه بهاری است ونگاهت فصل ناب دوست داشتن...
باز هم روزی دیگر در ارزویت بودم
انقدر انتظار کشیدم که روشنایی روز به ظلمات شب رسید
در انتظارت ساعت دیواری را نگاه میکنم
سحر بیاد میاورد که روزی دیگر گذشت و نیامدی.
دوری می تواند بوی تو را با خود ببرد
اما بودنت را نه !
دوری می تواند صدایت را با خود ببرد
اما
تکرار نام تو را در حفره های مغزم
هرگز!
من می توانم بی تو زندگی کنم
اما
نقاشی های بسیاری می میرد
شعرهای بسیاری سروده نمی شود
و من
هر شب
پاهایم را به دیوار می کوبم
تا دردشان کمتر شود
من می توانم...
روی آن شیشه تب دار تو را "ها" کردم
اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم
شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
با سر انگشت کشیدم به دلش عکس تو را
عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
کاش میامدی ای مونس لحظه های تنهایی
چشمان تو ترانه بهاری است ونگاهت فصل ناب دوست داشتن...
باز هم روزی دیگر در ارزویت بودم
انقدر انتظار کشیدم که روشنایی روز به ظلمات شب رسید
در انتظارت ساعت دیواری را نگاه میکنم
سحر بیاد میاورد که روزی دیگر گذشت و نیامدی...
منو حالا نوازش کن ، که این فرصت نره از دست، شاید این آخرین باره،که این احساس زیبا هست
منو حالا نوازش کن،همین حالا که تب کردم،اگه لمسم کنی شاید، به دنیای تو برگردم
هنوزم میشه عاشق بود، تو باشی کار سختی نیست،بدون مرز با من باش، اگر چه دیگه وقتی نیست
نبینم این دمه رفتن،تو چشمات غصه میشینه،...
بی تو باید دوباره گم شد تو غبار تباهی
بامن نیاز خاک زمین بود تو پل به فتح ستاره بستی
اگر شکستم از تو شکستم اگر شکستی از خود خود شکستی
به دادم برس به دادم برس تو ای ناجی تبار من
به دادم برس به دادم برس تو اس قلب سوگواره من
شب بی تو شب بی من شب دلمرده های تنها بود
شب رفتن شب ماندن شب دل کندن...
چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمونِ تلخِ زندهبهگوری!
چه بیتابانه تو را طلب میکنم!
بر پُشتِ سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربهیی بیهوده است.
بوی پیرهنت،
اینجا
و اکنون.
کوهها در فاصله
سردند.
دست
در کوچه و بستر
حضورِ مأنوسِ دستِ تو را میجوید،
و به راه...
چه غریب ماندی ای دل,
نه غمی نه غم گساری,
نه به انتظار یاری نه زیار انتظاری,
غم اگر به کوه بگریزد وبریزد,
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری,
سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته است,
تو بکش تو بکش روشن ترین ستاره ام.....
یادته وفتی برات ترانه ی عشق و سرودم به تو گفتم مثل روحی توی بند بند وجودم
من بت غرور بودم
یادته زدی شکستی به فدای تار موهات گرچه راه عشق و بستی
قلب من پر از غمت بود
قدر ماهی های یک رود کاشکی که نمیشکستیش
آخه اون جای خودت بود
بی تو ، مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته...
نمی دانم چرا شب ها دلم ناگاه می گیرد
گلویم را غمی جانسوز و بغض آه می گیرد
شبم تاریک و دردم لاعلاج وسینه ام پرخون
همیشه وقت تنهایی ، دلم چون ماه می گیرد
خداوندا برایم راهی از بیراهه پیدا کن
که هرجا رهسپارم ، غم به رویم راه می گیرد
نمی دانم چگونه این همه غم در دلم جا شد
اگر با چاه...
دوباره نم نم بارون منو یاد تو میندازه
وهر قطره که میباره واسم خاطره میسازه
دوباره نم نم بارون و باز دلتنگی های من
شب و سرما و پاییز و دوباره گریه های من
چه شب هایی کنار من به این بارون نگاه کردی
چه شیرین حرف میگفتی نگو که اشتباه کردی
در میان بهشت نشسته ام و سیب را میان انگشتانم میرخانم
به تو فکر می کنم
به این لحظه های پر از تردید
به "آری"
به "نه"
بی تو بهشت را دارم
با تو عشق را
و این دوراهی عجیب مرا گیج میکند
سیب را روی خاک میگذارم
دوستم داشتی گازش بزن............