نتایح جستجو

دگر از خندۀ دلها خبر نیست لبی از چشمه ای احساس تر نیست مگر جز کوچۀ بُن بست این شهر بسوی زندگی راه دگر نیست

سلام و عرض ادب مهراوه هستم.ترم 2.نرم افزار واحد پرند. موفق باشيد:gol::)

تو را من چشم در راهم شباهنگام كه مي گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي وز آن دلخستگانت راست اندوهي فراهم...

دل مستمندم اي جان به لبت نياز دارد به هواي ديدن تو هوس حجاز دارد

دلا خوبان دل خونین پسندند دلا خون شو که خوبان این پسندند

دلا تا كي در اين زندان فريب اين و آن بيني يكي زين چاه زلماني برون شو تا جهان بيني

سلام.خواهش مي كنم منم لذت بردم.مرسي.:redface::gol:

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش می​سپارم به تو از چشم حسود چمنش

شرم از ان چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار نشست

من نه آنم كه بر آن خاطر عاطر كذرم لطفها مي كني اي خاك درت تاج سرم

درین سرای بی کسی کسی یه در نمی زند به قلب خسته ام دگر پرنده پر نمی زند

درخرابات طریقت ما بهم منزل شویم کاین چنین رفتست در عهد ازل تقدیرما

ياد اين جمله از استادم افتادم كه از كتاب پيامبر جبران خليل جبران برام گفته بود:با اين همه آنچه در شما بي زمان است از ماهيت بي زماني حيات آگاهي دارد.و نيك مي داند كه ديروز جز خاطره امروز و فردا جز روياي امروز چيزي نيست.و ميداند كه آنچه در شما مي انديشد و آواز مي خواند هنوز ساكن آن نخستين لحظه اي...

مزن دم ز حكمت در وقت مرگ ارسطو دهد جان چو بيچاره كرد

منم خيلييي كيف كردم.دست گلت درد نكنه. تا يه فرصت ديگه گلمممم بوس باي

موج در موج در این خاطره ها خواهم مرد شدم در قدم دوری چشمان بهار گم

در دو روز عمر خود سخت دانی کرده ام با همه نامهربانان مهربانی کرده ام

در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود تا ابد جام مرادش همدم جانی بود

دلا ، دِلالت خِیرت کنم به راه نجات مَکن به فسق مباهات و زُهد هم مَفروش

. در عاشقی هزار غم و درد هست و نیست دردی از این بدتر که بود یار با رقیب