نتایح جستجو
-
-
نه تور و اینا نمیخوام میخوام مجردی برم دی: یجا باشه حسابی حال کنم بعد از 10 ماه
نه تور و اینا نمیخوام میخوام مجردی برم دی: یجا باشه حسابی حال کنم بعد از 10 ماه- *زهره*
- ارسال پروفایل
-
دی: آیم گود خوبم خوشم سلامتم یکمی دلم هوس مسافرت کرده!! جایی سراغ نداری بشه رفت؟؟
دی: آیم گود خوبم خوشم سلامتم یکمی دلم هوس مسافرت کرده!! جایی سراغ نداری بشه رفت؟؟- *زهره*
- ارسال پروفایل
-
های دی: وای وای خصوصی!!! اومدم حالتو بپرسماااا خوبی ممدحسین؟؟
های دی: وای وای خصوصی!!! اومدم حالتو بپرسماااا خوبی ممدحسین؟؟- *زهره*
- ارسال پروفایل
-
-
مرسی گرفتااااااارم دی: حوصله م هم سر رفته دلم مسافرت میخواد ولی نمیشه الان
مرسی گرفتااااااارم دی: حوصله م هم سر رفته دلم مسافرت میخواد ولی نمیشه الان- *زهره*
- ارسال پروفایل
-
سلام دکتر جان خوبین؟ خیلی وقته ازتون خبر ندارم چه خبرا؟ اوضاع مرتبه؟
سلام دکتر جان خوبین؟ خیلی وقته ازتون خبر ندارم چه خبرا؟ اوضاع مرتبه؟- *زهره*
- ارسال پروفایل
-
داستان هاي كوتاه
روزی پلنگی وحشی به دهکده حمله کرده بود. شیوانا همراه با تعدادی ازجوانان برای شکار پلنگ به جنگل اطراف دهکده رفتند. اما پلنگ خودش را نشان نمی داد و دائم از تله شکارچیان می گریخت. سرانجام هوا تاریک شد و یکی از جوانان دهکده با اظهار اینکه پلنگ دارای قدرت جادویی است و مقصود آنها را حدس می زند...- *زهره*
- ارسال #1,593
- تالار: داستان ها و حكايت ها
-
من الان تازه دیدم مدیر تمام شدی! ببخشید که خیلی طول کشید، زیاد نیستم تو سایت که بدونم چه خبره با...
من الان تازه دیدم مدیر تمام شدی! ببخشید که خیلی طول کشید، زیاد نیستم تو سایت که بدونم چه خبره با این حال تبریک میگم، موفق باشی- *زهره*
- ارسال پروفایل
-
من مستم من مستم و ميخانه پرستم راهم منماييد پايم بگشاييد وين جام جگرسوز مگيريد ز...
من مستم من مستم و ميخانه پرستم راهم منماييد پايم بگشاييد وين جام جگرسوز مگيريد ز دستم مي لاله و باغم مي شمع و چراغم مي همدم من همنفسم عطر دماغم خوش رنگ خوش آهنگ لغزيده بهه جامم از تلخي طعم وي انديشه مداريد گواراست به کامم در ساحل اين آتش من غرق گناهم...- *زهره*
- ارسال پروفایل
-
داستان هاي كوتاه
یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت:... بازى...- *زهره*
- ارسال #1,588
- تالار: داستان ها و حكايت ها
-
-
-