شبي در كنج ميخانه گرفتم تيغ بر دستم:بگفتم خالقا يا رب تو فكر كردي كه من مستم؟؟كجايي تو؟چه هستي تو؟چه مي خواهي تو ازقلبم؟تو از مستي چه مي داني؟تو از قلبم چه مي جويي؟تو فرعون را خدا كردي-تو شيرين را زفرهادش جدا كردي-سپردي تيغ بر ظالم-به مظلومان جفا كردي-به آن شيطان خون خوارت تو ظلمت را عطا...