امشب به اندازه تمام شب های زمین سرد است
عشقی را که از یاد برده بودم
باد امشب با دستهای خودش به تن سرد خاک سپرد
و آغوش من ،مهربان، بازهم خالی ماند
و بازهم فرشته خو مانده بودم
به گناه ناکرده دوباره هم محکوم شده بودم
اینبار به پای خسته گرم رویایم نیز می خواهد زنجیر بکشد
زیاد از کوچه های تنهایی من...