نتایح جستجو

  1. لیمویی

    اگه از دست نفر قبلی ناراحت بشی، چه جوری آدمش می کنی ؟

    تا یه ماه ضدافتابشو قطع میکنم...بعدم وادارش میکنم هر روز 10 صبح تا 3.5 ظهر در معرض افتاب باشه
  2. لیمویی

    دلم برای لیمویی تنگ شده

    دیگه همین جوری یه چی نپرونینااااااا...همه مث من نیستن تحمل کنن حقیقتیه عصا هم میخریم برات پدربزرگ
  3. لیمویی

    اگه الان ی شاخه گل داشتی به چه کسی هدیه میدادی؟؟

    بقیشم نقل قول میگرفتی که معلوم باشه اینا جواب چیه؟ :| منم دلم واسه مامانیم تنگیده.....منم میدادم به مامانیم...
  4. لیمویی

    >>>> .. امروزتو دوس داری جای کی باشی ؟؟ خوب چرا و چگونه ؟؟؟ ..... حس ت چجوریه ؟؟؟؟؟

    فعلا نمیخوام جای اینا باشم... امروز دلم میخواست جای یه بنده خیلی خیلی خوب خدا باشم... یه بار سبکی و پاکی حسشو درک کنم :( از اینام هر کدوم امروز اینجوری بودن دوست داشتم جاشون باشم...
  5. لیمویی

    اگه یه روز تو خیابون خودتو ببینی بهش چی میگی؟

    میگم خانم چقد تند راه میری مگه سگ دنبالت کرده
  6. لیمویی

    اگه الان ی شاخه گل داشتی به چه کسی هدیه میدادی؟؟

    شکسته نفسی میفرماعید...مدال طلاش گردن شوماس
  7. لیمویی

    اگه یه روز تو خیابون خودتو ببینی بهش چی میگی؟

    میگم ببخشین خانم کفشاتونو از کجا خریدین
  8. لیمویی

    دوست داشتيد اسمتون چي بود؟

    همین اسم خودمو خیلی دوست دارم...
  9. لیمویی

    چه اتفاقی دوست داشتی همین الان رخ بده ؟

    یکی مشغله های ذهنیمو به دوش بکشه...
  10. لیمویی

    اگه از دست نفر قبلی ناراحت بشی، چه جوری آدمش می کنی ؟

    مجبورش میکنم موهای فرشو با برس ... ببرسه...برس تو موهاش گیر کنه
  11. لیمویی

    آرامش

    میگم لیاقت تو رو نداش....جمله از این کلیشه ای تر داریم؟
  12. لیمویی

    عشق

    میگم برو رد کارت
  13. لیمویی

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    سال بعد از عملیات «والفجر مقدماتی»، از دل خاک فکه، پیکر مطهر شهیدی را یافتند که اعداد و حروف نقش بسته بر پلاکش زنگ زده بود، ولی در جیب لباس خاکی اش برگه ای بود کوچک که نوشته هایش را با کمی دقت می شد خواند: «بسمه تعالی. جنگ بالا گرفته است. مجالی برای هیچ وصیتی نیست... تا هنوز چند قطره خونی در بدن...
  14. لیمویی

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    رضا سگه(!) یه لات بود تو مشهد. هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ رضا گفت:بروبچه ها...
  15. لیمویی

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    ده ماه بود ازش خبری نداشتیم. مادرش می گفت« خرازی ! پاشو برو ببین چی شد این بچه ؟ زنده س ؟ مرده س؟» می گفتم«كجا برم دنبالش آخه ؟ كار و زندگی دارم خانوم. جبهه یه وجب دو وجب نیست .از كجا پیداش كنم؟» رفته بودیم نماز جمعه . حاج آقا آخر خطبه ها گفت حسین خرازی را دعا كنید . آمدم خانه . به مادرش...
  16. لیمویی

    اگه الان ی شاخه گل داشتی به چه کسی هدیه میدادی؟؟

    همه روت بالا اوردن دیگه نای این کارا رو نداری فاطی
  17. لیمویی

    اگه الان ی شاخه گل داشتی به چه کسی هدیه میدادی؟؟

    عَ حال ملتو بعم نزن فاطی
  18. لیمویی

    اگه الان ی شاخه گل داشتی به چه کسی هدیه میدادی؟؟

    قربون چش و ابروی ناست
بالا