خاله جونی من پایتم بیا بریم هردوشونو بترکونیم نبودی ببینی بابا بهزاد چه جوری گیج شده بود
قیافه احسانم خنده دار شده بود اخرشم هی میگفن من که میدم دخملو به امیر
نیومدن امیر و احسان؟
علیک سهلام اقا بعد ی ساعت
با کی داری دهوا موتونی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا الکی عصابتو خورد میکنی؟
من به پری گفتم تو پروف تو بحرفیم همگی با اجازت
پری اتاقت مگه چیش بود؟
ای بابا اوا جون اینا مارو تا ساعت 6 صب اسکول کردن همش خالی بندی بود اصلا قصد ازدواجی در کار نبود
اونموقع که امیر گفت من 10 مین میرم رفته بود با مریم که همون شروینه باهم هماهنگ کنن مارو اذیت کنن
بابا بهزاد دستت درد نکنه!!!!!!!!!!
ای بابایی لوس خوب باشه نده میرم از بابات میگیرم
اخی نازی فک میکردم فقط خودم از کلمه خانوم بدم میاد
بابایی ببین اایشونم خوشش نمیاد
ولی شما بهش بگو خانوم :biggrin:
خو از بابام تهریف نکنم از کی تهریف کنم!!!!!!!
نه بابا کار خود پیرجو بود تازه همه بهش درخواست میدادن که بره نویسنده بشه
نمیدونم شایدم من اشتباه دیدم بذار برم بهش بگم کجاست
مقسی بابایی خوبم چقد ماهی تو(البته اسم خودم ماه:D)
بابایی خیلی گشتم پیدا نکردم ولی باوشه دیدمش بهت میگم تازه ی اهنگم روش گذاشته همراه با اهننگ باید حکایتارو بخونی
ای بابا دو روزم که اینجایی میخوای از باشگاه اخراجت کنن
خب چه کاریه که بحث میکنی؟
لووووووووووس ی ادرس دقیق تر نیازمندیم
پیرجو از بچه ها حکایت نقل میکنه خیلی جالبه همه بچه هارو اذیت میکنه:D
بابایی دیگه این حرفو نزن میدونی که چقد واسم همی
حتی اگه در حال مرگم باشم جواب تورو میدم
اخ جووووووووووون منم خیلی دلم میخواد این دوتارو بیخواب کنم
راستی ی تاپیک هست به اسم حکایت های باشگاه مهندسان نمیدونی تو کدوم تالار؟