نتایح جستجو

  1. mani24

    وصیت نامه های شهدا

    فرازی ازوصیت نامه هنرمند شهید پیمان بزرگ زاده امام راحل را تنها نگذارید و به برادرانم توصیه میکنم که درهیچ شرایطی واجبات دین را فراموش نکنند برایم پیراهن مشکی نپوشید .وبدانید که من به انچه ارزوی خود بوده رسیده ام ودیگر ارزویی ندارم. شهید پیمان بزرگ زاده کارمند صداوسیمای شیراز خطاط نقاش...
  2. mani24

    وصیت نامه های شهدا

    وصیت نامه شهید عباس عطاریان ... عزیزانم ، از شما می خواهم كه در همه حال پرهیزكار باشید و از خدا بترسید و همیشه به یادش باشید و دلهایتان را با یادش شاد كنید و همچنین از شما می خواهم كه تمام كارهایتان با خلوص نیت باشد زیرا هر كاری كه با اخلاص نباشد ناقص خواهد بود و نا تمام خواهد ماند و در...
  3. mani24

    وصیت نامه های شهدا

    تذکرات شهید به امت حزب‌الله من که برای تو این همه پیغمبر و رسول فرستادم، چرا به حرف آن‌ها عمل نکردی؟ و شهدا می‌گویند ما که برای دین اسلام این همه زحمت کشیدیم و جان خود را فدای این مکتب کردیم، پس تو چه کردی؟ آن وقت ما چه جوابی داریم که بدهیم و بعد از طرفی جهنمیان می‌گویند ‌این‌‌ همان...
  4. mani24

    روزشمار دفاع مقدس

    دفاع‌مقدس در روزنامه‌های امروز کد خبر: ۳۵۳۷۳۵ تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۲ - ۱۰:۵۹ - 27 October 2013 امروز یکشنبه پنجم آبان‌ماه، روزنامه‌ها بخشی از اخبار و مطالب خود را به دفاع مقدس اختصاص داده‌اند. به گزارش ایسنا، رسالت از «اعزام شش میلیون نفر به...
  5. mani24

    خاطرات پزشکان

    سر نيزه در گلو در اورژانس جواني را آورده بودند كه گلويش مجروح شده بود. اين زخم، زخم چاقو يا سرنيزه بود، وقتي از خط مقدم او را آوردند لوله‌اي در نايش تعبيه كرده بودند تا بتواند نفس بكشد. همان‌طور كه روي تخت خوابيده بود از لوله مذكور، با هر تنفس، خون، مثل فواره‌اي كه توي حوض باشد فوران مي‌كرد و...
  6. mani24

    خاطرات پزشکان

    دكترچمران دو اطاق عمل فعال داشتيم كه در هر اطاق چهار تخت تعبيه شده بود. به مجرد خالي شدن يكي از تخت‌ها، دكتر به اطاق عمل منتقل شد و دكتر دوائي، عمل ايشان را به عهده گرفت. دكتر چمران از ناحيه كف پا مصدوم شده بود. كف پا سوراخ سوراخ شده بود و پشت كناره خارجي رانش به وسعت زيادي از بين رفته بود. با...
  7. mani24

    خاطرات پزشکان

    خونريزي مغزي خونريزي مغزيه، هيچ فرصتي ندارم! اطاق عمل، خيلي سريع؟ اولين نفري كه با برانكارد در كنارم ايستاده بود با تعجب سؤال كرد: نكنه مي‌خواي عمل مغزي انجام بدي؟ دستگاه مكش خون درست كار نمي‌كنه و دستگاه بيهوشي نيز تقريباً خالي شده و براي حداكثر يك ساعت اكسيژن داريم. وقتي چشم‌هاي مضطرب من و...
  8. mani24

    خاطرات پزشکان

    خوشحالي بعد از عمل مجروح روي تخت اتاق عمل بيهوش خوابيده بود و من آماده عمل بودم. دلگرم، اميدوار و استوار. اين دست‌ها اين‌جا بايد ارزش خود را نشان مي‌دادند و الا حضور يا عدم حضورم در جبهه چه ارزشي داشت! بعد از شستن و ضد عفوني دست‌ها، به اتاق عمل رفتم و لباس پوشيدم. پرستار اتاق عمل هم آماده شد...
  9. mani24

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    با هر كه درباره شهدا صحبت مي‌كردي، بارها اسم سردار داوود كريمي مي‌شنيدي. همه با اينكه خودشان كاركشته بودند، مي‌گفتند حاج داوود، اطلاعات ارزشمندي دربارة اين شهدا دارد؛ ولي بعضي‌ها كه آن بزرگوار را بيشتر و بهتر مي‌شناختند، مي‌گفتند: حاج داوود بعد از جنگ، بي‌مهري زياد ديده است و الآن رفته است در...
  10. mani24

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    زندگینامه شهید عراقی زمانی‌که مهدی را دستگیر کردند، من صدایش را از بی‌سیم ساواکی‌ها می‌شنیدم که با صلابت و محکم می‌گفت:نترسید برای چه می‌لرزید؟ من که اسیر شما هستم." این تصویری است که عسگراولادی یکی از همرزمان شهید مهدی عراقی از دستگیری سال 1343 او ارائه می دهد و بیانگر سابقه ذهنی ماموران...
  11. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    سفر حج ، ميقات با خداي عشق با پاي دل راه سخت صفا و مروه را پيمودن كار عاشقان است. بين آنكه دلش مشتاق باشد،‌ با آنكه پايش مشتاق باشد فاصله‌اي است به وسعت آسمان تا زمين. مرتضي كه از اين سفر بازگشت،‌ به ديدارش رفتيم، در عرفات گم شده بود، مي‌گفت: «آنقدر گشتم تا توانستم كاروان خودمان را پيدا كنم...
  12. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    به نماز سيد كه نگاه مي‌كردم، ملائك را مي‌ديدم كه در صفوف زيباي خويش او را به نظاره نشسته‌اند. رو به قبله ايستادم. اما دلم هنوز در پي تعلقات بود. گفتم: «نمي‌دانم‏, چرا من هميشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.» به چشمانم خيره شد. «مواظب باش! كسي كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگي نيز حواسش اصلاً...
  13. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    صفحه سپيد تقدير ورق خورد، اما سياهي گناهان من هر ساعت پاكي و صداقت اين دفتر را تيره مي‌ساخت. سرخي افق دل آسمان را خونين ساخته بود. كه من دل سيد را شكستم. از شدت ناراحتي به حياط آمدم. نگاه هراسان، دل بيقرار و لبان لرزان من، همه گوياي ندامت بود. قدمي بر جلو راندن و سه فرسخ از دل به عقب بازگشتن...
  14. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    صداي گنجشكها فضاي حياط را پر كرده بود, باباي مدرسه جارو به دست از اتاقش بيرون آمد. مرتضي! مرتضي! حواست كجاست؟ زنگ كلاس خورده و مرتضي هراسان وارد كلاس شد. آقاي مدير نگاهي به تخته سياه انداخت. روي آن با خطي زيبا نوشته شده بود: «خليج عقبه از آن ملت عرب است.» ابروانش به هم گره خورد. هر كس آن را...
  15. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    ميزبان عشق بر صفحه سپيد سپيد كاغذ عرصه مطبوعات بايد هنر را به تصوير كشيد. مقالات سياسي، فلسفي، اعتقادي، ادبي و نقد سال 1362 ماهنامه اعتصام و سخن از مباني حاكميت سياسي در اسلام. ماهنامه سوره، ادبيات داستاني باز هم مبارزه و جهاد فرهنگي . صداي چرخش فيلم در دوربين و فكر مغشوش آويني، آخرين كور سوي...
  16. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    قيامي خونين؛ انقلابي سرخ، ايران اسلامي و تحولي عظيم در جان سيدمرتضي. دفاتر سفر، داستان و مقالات فلسفي در ميان آتش ... و چشمان سيدمرتضي خيره در خاكستر روزهاي گذشته‌اش. بايد سخن از خدا گفت و درجلوه حضورش محو شد ... جهاد سازندگي راهي براي خودسازي و خدايي شدن. مردي از سلاله ايثار قدم در راه نهاد...
  17. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    شب شعر گالري نقاشي " حربرت ماركوز "، كتاب " انسان تك ساحتي " و سرانجام مباحثات بيهوده، اما هيچ كدام " سيدمرتضي " را به آرمان‌هايش نرساند. يك بار از درويشي از مريدان عنقا پرسيد: استاد ! چرا هميشه نقش امام بر سيطره‌ي بوم شماست ؟ نگاه استاد حكومت‌وار بر لبان سيدمرتضي نشاند و او بار ديگر فهميد: "...
  18. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    زلال عشق با جان سيدمرتضي آميخت. راهي بس دشوار؛ سفرهاي مكرّر، زنجان، كرمان، تهران و پايان تحصيلات در مقطع دبيرستان. او سرگردان در صحراي سپيد كاغذ شد، تا هر آن چه در دل دارد، به تصوير بكشد. شعر، داستان، مقاله، نقاشي و ... گوشه هايي از رازهاي نهفته دلش، آرام آرام نقش مي بست ... ترنّم عاشقانه...
  19. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    من بچه شاه عبدالعظيم هستم و درخانه‌اي به دنيا آمده و بزرگ شده‌ام كه درهر سوراخش كه سر مي‌كردي به يك خانواده ديگر نيز برمي‌خوردي. اينجانب _ اكنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سي و چهار سال پيش يعني، درسال 1336 شمسي مطابق با 1956 ميلادي در كلاس ششم ابتدائي نظام قديم مشغول درس خواندن بودم. در آن...
  20. mani24

    | تاپیک جامع معرفی شهدا | شهید سیّد مرتضی آوینی

    شهر ري در آرامشي خاص فرو رفته بود. مهتاب، آسمان شهر را پوشانده بود. زن از درد مي‌ناليد. بوي خاك در مشام مرد پيچيد. اللهم لك‌الحمد حمد الشاكرين. او سر بر سجده‌گاه نهاده بود. كبوتران، دلشان را به حرم امن عبدالعظيم (ع) گره زدند، نواي اذان مسجد محل، در كوچه‌ها پيچيد. ناگهان صداي گريه نوزاد در فضاي...
بالا