:cry:آخرین شیت و داشتم راندو می کردم که مرکب ریخت روی..........
وای....ساعت 3صبح
باصدای بلند گریه میکردم:cry:
مامانم اومد 2تا مقوارو ترکیب کرد و کمکم کرد تا شیت رو آماده کنم
فقط گریه میکردم با این کار باید تموم شیتارو تغییر میدادم
ووووووووووووای
اما کارم آرشیو شد بخاطر خلاقیت مامانم :razz: