چراا از مرگ مي ترسيد
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید ؟
مپندارید بوم ناامیدی باز
به بام خاطر من می کند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ وغمانگیز است
مگر « می » ای چراغ نرم جان مستی نمی آرد ؟
مگر افیون افسونکار
نهال...