نتایح جستجو

حالا فقط آیینه یاد تو را زنده می کند که در خود تو را می بینم!! [IMG]

قلم شکست... از بس مشق کردم نگاهت را... اشکم در آمد... از بس خیره شدم به باد... این جا هیچ کس نمیداند که من در پی صدایی آواره شدم، فقط صدایت مانده در خاطرم... من صدایت را مشق می کنم... . . . [IMG]

شبی که رفتی و شد بی تو در به در چشمم هزار کوچه تمنا نشست در چشمم تو در نگاه افق گم شدی و فهمیدم نمی رسد به تماشای تو دگر چشمم نمی شود به تو احساس خشک و خالی داشت سرود نام تو را با صدای تر چشمم به یاد گوشه ی چشمت پرید و پرپر زد به گوشه ی قفس ٫ ای گوشه ی جگر چشمم و سیب سرخ دلت فسمت رقیبان...

قلم شکست... از بس مشق کردم نگاهت را... اشکم در آمد... از بس خیره شدم به باد... این جا هیچ کس نمیداند که من در پی صدایی آواره شدم، فقط صدایت مانده در خاطرم... من صدایت را مشق می کنم...

[IMG]

[IMG] باور کن! هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور ... به من نگاه کن من اندازه ی همین آسمان برهنه دوستت دارم... و.... و .... شايد كمي بيشتر از آن به زمين بنگر آسمان مكان فرداهاست اكنون به زمين بنگر اي آسمانيه من

باور کن! هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور ... به من نگاه کن من اندازه ی همین آسمان برهنه دوستت دارم... و.... و .... شايد كمي بيشتر از آن به زمين بنگر آسمان مكان فرداهاست اكنون به زمين بنگر اي آسمانيه من

باور کن! هیچ ستاره ای قبل از آسمان متولد نشده نخ بادبادک نگاهت را پایین بیاور ... به من نگاه کن من اندازه ی همین آسمان برهنه دوستت دارم... و.... و .... شايد كمي بيشتر از آن به زمين بنگر آسمان مكان فرداهاست اكنون به زمين بنگر اي آسمانيه من

وقتی نگاهت در وسعت سادگی قلبم جاریست سکوت واژه ها لبریز تمناست و تنها تبسم معصومانه یک نگاه در ازدحام سرد دیروزهای رفته تمام صمیمیت فردا را به انتظار نشسته است

آب و هوای دلم آنقدر بارانی است که رخت های دلتنگیم را فرصتی برای خشک شدن نیست.... تو کجای دنیایی و من کجای دنیا " هنوز مانده ام من به دنبال سرنوشتم یا سرنوشت به دنبال من.... " راستی کجا به دنبال تو بگردم ؟ [IMG]

دست من نیست گر از باغِ دلت ، خوشه ی عشق تو را میچینم یا اگر زود به زود خواب چشمان ِ تو را میبینم من صبورم اما بی دلیل از همه ی فاصله ها می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند من صبورم اما.. دل تنگی ِ من صبر چه میداند چیست؟...!

نمی دانم چه حس لطیفی است باران صدای باران صدای آرامش می دهد صدای باران آرام می کند ذهن آشفته را بوی باران بوی دوستی می دهد و این طبیعت است طبیعت بی حضور باران معنی نمی دهد باران می بارد [IMG]

آرام آرام بر من می بارد باران را می گویم خودم را مرور می کنم و حرفــ های تو را صدای تق تق حضورت می آید و من... با همه ی دلتنگی هایم باز سلام می کنم [IMG]

حس غریبی دارم این روزها، و پرم از تضادهای رنگ وا رنگ! هم آرامم؛ هم بی قرار... هم شادم؛ هم غمین... هم صبورم و هم بی تاب...! و بیش از همه ی این ها دلتنگم... ! روزها می گذرند و من، «فقط» بی قرار می شوم ... و دلتنگ... چیزی ست در من، که فریاد می زند تمام «وجودم» را ... اما... این بغض ِ در گلو...

دلتنگی برای من تمامی ندارد ! فرقی هم ندارد جز در مقیاس اندازه و نوع وقتی هستی یک جور و وقتی نیستی هم ؛ کمی بیشتر ! من همیشه دلتنگ توام... [IMG]

دلتنگی برای من تمامی ندارد ! فرقی هم ندارد جز در مقیاس اندازه و نوع وقتی هستی یک جور و وقتی نیستی هم ؛ کمی بیشتر ! من همیشه دلتنگ توام... [IMG]

حس غریبی دارم این روزها، و پرم از تضادهای رنگ وا رنگ! هم آرامم؛ هم بی قرار... هم شادم؛ هم غمین... هم صبورم و هم بی تاب...! و بیش از همه ی این ها دلتنگم... ! روزها می گذرند و من، «فقط» بی قرار می شوم ... و دلتنگ... چیزی ست در من، که فریاد می زند تمام «وجودم» را ... اما... این بغض ِ در گلو...

اومدم بگم دلتنگم ........ بگم بازم هواي رفتن کردي و آسمون رو بغض گرفت بگم که کوله بارت رو که بستي تا بري آسمون بازم بغض کرد اما اونو نشکست چون موندنت رو باور داشت چون نمي خواست مثل من رفتنت رو باور کنه