همیشه در نقاشی هایم یک چشم بود و یک ابرو که هیچگاه جفت
نشد....
وصورتی که نیمی از آن را موهایی بلند پوشانده بود...
ولبخندی کج و بی روح...با نگاهی پراز تردید...
نمیدانم...شاید همیشه این من بودم در نقش های من!!...
شاید...این منه تنهای خویش بودم
که بازبان بی زبانی تنهایی پنهان شده در...