آره پس از شنبه که من برم اونجا منو دیگه میشناسه چون من هر جا برم همه جا رو به هم میریزم حالا خبرش بهت میرسه با دوستم امید دیروز رفتیم اونجا یه خانومی بود مسئول آموزش اونجا نمیدونم اسمش چی بود کریمی یه همچین چیزی بهش میگم خانوم کریمی من شاغلم ها باید همه نمره هام رو بدید ها من نمیدونم میگه آقای...
نه اصلا هم اینطوری نیست تازه فقط به تو شیرینی میدم به ستاره نمیدم چون عصبانیه میدونی کجا قبول شدم مرکز صنایع دستی تو میدان دارای بعد از امیر خان تقریبا به خونمون هم نزدیکه با یکی از بچه های شرکت با هم شرکت کردیم هر دومون قبول شدیم شنبه مخوایم بریم ثبت نام