امشب حال هیچی ندارم
از باشگاه می اومدم بیرون.هوا سرد بود.پولیورمو تا ته کشیدم بالا رو سرم.خواستم سوار ماشین شم ندیدم سرمو ناجور خورد بدنه ماشین.منم رو این چیزا حساسم الان میترسم.استرسم میارم تو وجودم و یه جورایی تلقین میکنم که اره هر لحظه ممکنه الان استفراغ کنم و کارم تموم شه اگه خوابیدم.همین...