داستان امروز:
توهم(منکه میدونم منظورش چی بود)!!!
.................شنبه
از همون لحظه ای که وارد دانشگاه شدم متوجه نگاه سنگینش شدم.
هر جا می رفتم اونو می دیدم. یک بار که از جلوی هم در اومدیم نزدیک بود به هم بخوریم،صداشو نازک کرد و گفت "ببخشید " ،
من که می دونم منظورش چی بود !!
تازه ساعت 9:30 که...