ادامه.......
.................یک شنبه
امروز ساعت 9 به دانشگاه رفتم.موقع رفتن توی سرویس یه خانمی پشت سرم نشسته بود و با رفیقش می گفتن و می خندیدن.
تازه به من گفت: "ببخشید آقا می شه شیشه پنجرتونو ببندین "
من که می دونستم منظورش چی بود !!
اسمش رو می دونستم اسمش نرگسه.
مثله روز معلوم بود که با این...