واقعا اشکم در اومد..زیبا بود مخصوصا این قسمت که تحت تاثیر قرار گرفتم..
(نگاهم سوی عرش است
وتاروزی که سوی خدا آیم
سراغت از خدا گیرم
به اوخواهم گفت:
تو یک الماس بودی که بابا را صاحبی قابل، ندانستی.)
:w04:
..پشت باشی که منو میترسونی:Dکنارم باشی خوبه..آفرین به این میگن دستیار مدیر..کارتو خوب بلدی..الکی شمارو دستیار نگرفتم یه استعدادهای ناشکوفایی درون شما هست که باید کشف بشه..:Dخب دیگه من باید برم مواظب خونه باش تا بچه ها برگردن:Dشب خوش دستیار..:D