نتایح جستجو

یکی ﺍﺯ فانتزی ﻫﺎﻡ اینه که زنگ بزنم به خودم ، بعد بگم الو ؟ بعد خودم بگم : قربون الو گفتنت برم من ! بعدم خودم خجالت بکشم قطع کنم تلفنو … چن دفه هم امتحان کردم ولی لامَصّب همش اِشغال بود ! نگرانم ! نمیدونم دارم با کی حرف میزنم ؟!

ﻭﺍﮐﻨﺶ ﺁﻗﺎﯾﻮﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎﺷﻮﻥ: ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﯾﺪ : ﻣﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺮﯼ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ؟! ﻣﻮﻗﻊ ﻣﻬﻤﻮﻧﯽ : ﻣﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﯿﺮﯼ ﻋﺮﻭﺳﯽ؟! ﻣﻮﻗﻊ ﻋﺮﻭﺳﯽ : ﻣﮕﻪ ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺳﯽ؟

یادش بخیر… یه معلم داشتیم تو کلاس میگفت شغل ما، شغل انبیاست منم اومدم خود شیرینی کنم گفتم انبیا که همشون چوپانی میکردن ! نه گذاشت، نه برداشت گفت منم دارم همین کارو میکنم دیگه گوسفند

گاهی اوقات دوست داری غافلگیر بشوی مثلاً بفهمی یک نفر آن دور دورها آنجایی که فکرش را هم نمیکردی دوستت دارد..

در گوشه چشم تو چه گیری کرده آن نو طوری که تمام هستی اش نخ کش شد در سال نو:redface:

گاهی خوابت را میبینم بی صدا بی تصویر مثل ماهی در آب های تاریک که لب میزنند و معلوم نیست حباب های کلمه اند یا بوسه های دلتنگی!!!

خدایــــــــــــــــا خدایا یا نوری بیفکن یا توری... ماهی کوچکت از تاریکی این اقیانوس می ترسد؟!

من تنها کمی متفاوتم وقتی تمام دردهایِ دنیا روی شانه های دخترانه ام کوه می شود... من به پهنایِ تمامِ کوه پایه ها لبخند می زنم

چ جالب با کارِ خیاطیمم همانگ شد:biggrin: دوست دارم او سخن گوید و من گوش کنم غم دل را به کلام الناز فراموش کنم

http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/642081-%D8%A8%DB%8C%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%AA%D9%88/page2

در زندگی خود یك دوست و یار مردادی داشته باشید همانا شما از رستگاران خواهید بود ب افتخار ما مردادیا:w17::w17::w17::w17:

تبریک میگم تولدت مبارک

http://www.www.www.iran-eng.ir/entry.php/5392-%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-!

مغرور مشو این همه بر سوز خود ای الناز کاین سازش پروانه هم از روی حساب است:redface:

حتما نباید جنگ با بیگانه باشه الان تو ایران خیلی ها دارن بر علیه بعضیا میجنگن اما غیر مستقیم! ولی همه سکوت میکنن فقط منتظریم در برابر بییگانه ها قد علم کنیم خیلی هنر کنیم ( ک نمیتونیم) اوضاع مملکتو درست کنیم فساد... اختلاس... خیلی چیزای دیگه ک جاش اینجا نیس داره بیداد میکنه عاملشم کسی نیس جز...

ممنون تشکرام تموم شده ببخشید:gol: یارب دردی که ناله آغاز کنم شوری که سرود زند را ساز کنم چشمی که به سوی خویش چون باز کنم آن زهرا ز دور آواز کنم

اشك گرم و آه سرد و روي زرد و سوز دل حاصل عشقند و زهرا اين نكته مي ‌داند چو شمع:redface:

عـــــ ــبور میـــــــ ــکنـــــ ــم هـــ ــر روز... از کـــ ــنار نیمـــکــ ــت های خالــی پارک... طـــوری که انگار کســـی در نیمکـ ـت های آخــ ـ ـریــ ـن انتظــ ـارم را میــ ـکشــ ـ ـد.... به آنجـــ ــا که میرســ ــم باید وانمــود کنم... باز هــــ ــــــــــم دیـــ ـــر رسیـــ ــدم...:(

خستـﮧ امـ از تظاهـــر بـﮧ ایستـــــاבگی..... از پنهـــاלּ کرבלּ زخمـ هـــــایمـ زور کـﮧ نیستــــ! בیگر نمیتوانمـ بی בلیل بخنـבمـ و بـــــا لبخنـבﮮ مسخره وانمود کنمـ همـﮧ چیز رو بـﮧ راه استـــ...! چقـבر بگویمـ فــــرבا روز בیگریستــ و امـــــروز بیایـב و مثـل هر روز باشد.....؟؟! خستــــﮧ...