در کوچه باد ميآمد
در کوچه باد ميآمد
و من به جفت گيري گلها ميانديشم
به غنچه هايي با ساقهاي لاغر کم خون
و اين زمان خسته ي مسلول
و مردي از کنار درختان خيس مي گذرد
مردي که رشته هاي آبي رگهايش
مانند مارهاي مرده از دو سوي گلو گاهش
بالا خزيده اند و در شقيقه هاي منقلبش آن هجاي خونين را
تکرار مي کنند...