این روزهااز تو مینویسم.ازتو که نمیدانم کجای وکی میای!ازتوی که درشبی سرد وغریب،به پاکی وسادگی باورهای اسمانی ام خندیدی ومراباهق هق گریه هایم تنها گذاشتی وبی بهانه رفتی....
کاش میشد صدایم رابشنوی که چه معصومانه از کرانه های ،صدایت میزنم ونامت را میخوانم .
باتو هستم !تاکی ازکناریک دل شکسته چنین بی...