نتایح جستجو

دل همه دم به یاد توست , دیده در انتظار توست بر در و دیوار دلم , نقش تو و نگار توست

درد زده است جان من میوهٔ جان من کجا درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا

چه جنگی به راه افتاده بین دل و غرور.. دل تو را می خواهد.. مدام می گوید به دنبالت بیایم.. و غرور پاهایم را بسته.. تو نترس.. جایت امن است.. قربانی این جنگ من

بعد از من چه خواهی کرد با سکوتی که جای دوستت دارم های هر روزه ام را می گیرد؟ با جای خالی نگاهم در نگاه عابران خیابانی که دوستش می داریم چه میکنی ؟ و با تلفنی که زنگ خواهد خورد و صدای مرا به تو نخواهد رساند؟...

انصاف در جبلت عالم نیامده است راحت نصیب گوهر آدم نیامده است از مادر زمانه نزاده است هیچکس کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است

نشاط جوانی ز پیران مجوی که آب رفته باز نیاید به جوی

خدایا ما برای داشتن دست های تو ریسمان نبسته ایم ، “دل” بسته ایم همین که حال دلمان خوب باشد ، برایمان کافی ست . . .

خـــــ♥ــــدایا آن را زندگی نمی نامم ، تمام لحظاتی که بدون یاد تــــ♥ـــو طی می شوند

خدایا من به هیچ چیز اصراری ندارم هــر آنـچـه تــو بـخـواهـی ...

خدایا : آمدن و رفتن همگان و دوستی و دشمنی شان بسته به چیزی است. این تویی که به هیچ چیز ، بر این ناچیز، رحمت می آوری و مهر می گستری. تو بمان که ازهمگان ماندگاتری! خدایا تنها تویی که وقتی همه تنهایمان می گذارند ، جلیس ومونس وهمدممان می شوی ، تو تنهایمان نگذار...

ببین شاهزاده من باران برای من و توست که میبارد ببین چه عاشقانه میخواند مارا بیا دستانم را بگیر ... خیابانهای باران دیده ما را فرا میخوانند ...

عشق من اوای زندگی من توئی ...... قلب من ......نفسهای من توئی ..... تپشهای قلبم زاده ی احساس درون توست ......ای شایسته همه ی زیباترین عاشقانه ها ... ببین ......این منم که با تو یکی شده ام در در تب و تاب عشق لبریز میشویم از بوسه های امیخته از حرارت ... چشمانمان مست از نوازش ....... بمان...

شاهزاده من ... دریا ما را به ساحلش میخواند .... ابر های باران زا ما را برای استقبال از قطره های حاوی از عشقش میخواند .... ببین ... اغوشم برای توست ....گوش فرا بده به امواج که عشق را همراه دلهایمان زمزمه میکنند ... نگاهم را بخوان که منم اواره نگاه تو .... مرا به اغوشت رهسپار بدار .. زندگی...

عشق من میدونی همه ی زندگی منی ..... میدونی جان من به نفسهای تو بسته است .... میدونی تمام شب به شوق دیدار تو پلک هایم را بر روی هم میذارم که چهره ی تو بینم .... میدونی که وجودم از وجود تو گرفته شده ........ من هیچ چیز را بدون تو نمیخواهم چون همه ی دنیای من توئی ... عشق من .... Click...

روزی یک نفر از من پرسید زندگی زیبا چیست ؟؟ و من ان لحظه دستان تو را گرفتم ..... بوسه ای بر لبانت زدم و تو را به اغوش کشیدم .... وبه او لبخند زدم.... :gol: [IMG]

در دشتی از قاصدک های عاشق .... من ....دختر بهار .....به انتظار نشسته ام ........ به انتظار خبری از قاصدک هایی که به سویت روانه کرده ام ...... خبری می خواهم..خبری از امدنت ......دیدنت .......بوسیدنت ......به اغوش کشیدنت .... عشق من [IMG]