نتایح جستجو

فرناز رهنما : من هر دستوری را می پذیرم اما به این دستور زبان که قصد جان ما را کرده بی انگیزه ام . چگونه توانسته مرا ، تو را از هم جدا کند . می بینی چه مشکوک است . اصلا چگونه می شود فعل ها را صَرف کرد در حالی که به صِرف حرف زدن ساده خیلی از همین فعل ها روزگارت را ناخوش می کند . من از...

آن هنگام که دوستت می دارم بارانی سبز باریدن می گیرد بارانی آبی بارانی سرخ بارانی رنگارنگ از مژگانم گندم می روید انگور ، انگور لیمو و ریحان آن هنگام که دوستت می دارم ماه از من سر می زند چشمه های جوشند و پرندگان مهاجر باز می گردند وقتی به قهوه خانه می روم...

بزرگترین گناه من ای شاهزاده دریا چشم ، دوست داشتن کودکانه تو بود کودکان عاشقان بزرگند نخستین و نه آخرین اشتباه من زندگی کولی وارم بود آماده بودم برای حیرت از عبور ساده شب و روز و برای هزار پاره شدن در راه دوست داشتن تا از آن پاره ها شهری بسازم و آن گاه ترکت کنم لغزش من دیدن...

حیف تو خواب قشنگ عصر گاهی هستی پلکی بزنم تمام خواهی شد حیف چون می نگرم به کار عالم بهتر هر مسئله چند وجه دارد در بر از منظر شعر آه بیچاره درخت از منظر جبر آه بیچاره تبر

ای کاش فریبی به سرابم ببرد تا کشف دقیق های نابم ببرد یا روی درخت سیب بیدار شوم یا زیر درخت کاج خوابم ببرد

بی خبر از دغدغه و اظطراب بندِ دلِ نازکم امشب بتاب جاده ی طولانی و پرپیچ و خم باز رساند دونفر را به هم میرسی و شب همه شب روشن است هرچه خوشی هست همه با من است.

زمان را که نمی توانم متوقف کنم گاهی زمان متوقفم می کند همین امروز شعر در گلوی مدادم ماند و زمان به تراشیدنی متوقفم کرد میدانم شاعر باید چند مداد تراشیده همراهش باشد حیرانم دلواپس که نباشم شعر به سراغم نمی آید

با نگاه تو به خودم که نگاه می گنم دوست داشتنی می شود مویم سپید شده دندان هایم ریخته هنوز هم اما دوستداشتنی می نمایم پیر چشمی نگرانم می کند عینکی به شماره نگاه خودت برایم بفرست

منصور ضابطیان: صدایم بزن مادر! و با نگاه سرحالت بتاز بر اتفاقهای خیره و نگرانشان کن و مراقبم باش و دستت را به نوازش بازیگوش ترین حس هایم بکش . صدایم کن تا دنیا عقب نشینی کند و ناگهانگی هایش را از سر راهم بردارد و ببرد جای دور.بخند تا دنیا یادش بیاید تو ... تو که نه ، شما تنها شمای عالمی ...

محمد صوفی _ متن از امیر علی نبویان از تو برای تو می نویسم پاییز برگ ریز . کدام را باور کنم عریانی هزارساله آن تن سرمازده که آسمان را به هم گریه می دارد یا شکوه این خلعت این جادو را !؟ زردی رویت از نفرین هزار محصل است یا میراث آفتاب طلایی تابستان !؟ تو کدامی ؟ سرخی گس خورشید در غروب...

لوریس چکناواریان : به کودکی بر می گردم به همان سالهایی که همه ریتم ها از لالایی مادر شروع می شود . وقتی اهل موسیقی باشی هیچ خاطره های از حواست پاک نمی شود و همه چیز آنقدر شفاف است که انگار دوباره کودکیت را زندگی می کنی . به کودکی بر می گردم و فکر می کنم این همه سال کی زندگی کردم .

[مسابقات تالار هنر] - مسابقه شماره 02 موسیقی | دکلمه خوانی

[مسابقات تالار هنر] - مسابقه شماره 02 موسیقی | دکلمه خوانی

[مسابقات تالار هنر] - مسابقه شماره 02 موسیقی | دکلمه خوانی

موفق باشی....

خب من جواب میدم تو غیب میشی تقصیره من چیه؟؟؟؟ حالا بیائو به خاطر من نرو..:D

4 ماهی میشه...امسال که هیچی قبول نمیشم... ولی سال دیگه حتما باید شرکت کنم راستش انگیزه ندارم...:D

:(................. هیچ چیز جز مرگ ناراحت کننده نیست...دردناک ترین چیزه...اونی که میره که میره ولی اونایی که میمونن واقعا زجر میکشن...

مخلص همه بچه ها..

سلام...مرسی دوست من...