صداي حق را سكوت باطل در آن دل شبچنان فروكشت
كه تا قيامت دراين مصيبت گلو فشارد غم نهانم
كبوتران را به گاهرفتن سر نشستن به بام من نيست
كه تا پيامي به خط جانان ز پاي آنان فروستانم
ز پاي آنان فرو ستانم
خدایا ! دستهایم را به تو می سپارم ،این بار نه برای اینکه چیزی طلب کنم ، بلکه میخواهم دستهایم را از امروز تا همیشه بگیری تا دیگر هرگز نترسم ، تنها نباشم و در میان تمام دغدغه ها و آشفتگی ها دلگرم حضورت باشم
در باغ بی برگی زادم و در ثروت فقر غنی گشتم و از چشمه ایمان سیراب شدم و در
هوای دوست داشتن دم زدم و در آرزوی آزادی سر برداشتم و در بالای غرور قد کشیدم
و از دانش طعامم دادند و از شعر شرابم نوشاندند و از مهر نوازشم کردند تا :
حقیقت دینم شد و راه رفتنم و خیر حیاتم شد و کار ماندنم و زیبایی عشقم...
لحظه ها را ديوانه وار ورق مي زنم و هرکجا که قلبم نمي تپد،
صفحه اي پاره ميکنم و باز ورق ميزنم...
شايد در آخر اين کتاب به صفحه وصال برسم
آري، بي اختيار و رق مي زنم چون هراسانم...
از فاصله ها نفرت دارم و از سفر خسته
نازنين، فاصله همه چيز را مي شکند،
بيخود نيست که ابرها از دوري زمين هميشه مي...
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد...در راه با یک ماشین تصادف کرد و اسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین در مانگاه رساندند.پرستاران ابتدا زخم های پیرمرد را پانسمان کردند.سپس به او گفتند: ((باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت اسیب ندیده)) پیرمرد غمگین شد،گفت...
نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
...
کاش قلبها در چهره بود
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم
چه کسی می گوی که گرانی شده است ؟
...دوره ارزانیست
دل ربودن ارزان
دل شکستن ارزان
!چه شرافت ارزان است
......تن عریان ارزان
،آبرو قیمت یک تکه نان
...و دروغ از همه چیز ارزان تر
قیمت عشق چقدر کم شده است
کمتر از آب روان
،و چه تخفیف بزرگی خورده
قیمت هر انسان
..........
آدم های ساده را دوست دارم!
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند!
همان ها که برای همه لبخند دارند!
همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند!
آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛
عمرشان کوتاه است!!
بس که هر کسی از راه می رسد
یا ازشان سوء استفاده می کند!
یا زمینشان می...
حرفهايم را تعبير ميکني ، سکوتم را تفسير ، ديروزم را فراموش ، فردايم را پيشگويي
به نبودنم مشکوکي ، در بودنم مردد ، از هيچ گلايه ميسازي ، از همه چيز بهانه
من ؛ کجاي اين نمايشم . . . ؟
در یک چهارراه ، که آدرسش اهمیتی ندارد
یک دختر ، که اسمش را کاری نداریم
به چراغ قرمز عابر پیاده رسید
و ایستاد
و منتظر ماند
... ... ... و نرفت
مردانی ، که به سطح فرهنگشان کاری نداریم
از کنار دختر ، که لباسش در قصه ما نقشی ندارد
به خیابانی ، که تعداد ماشین هایش را بیخیال می شویم
وارد می...
امیری به شاهزاده گفت:من عاشق توام.شاهزاده گفت:زیباتر از من خواهرم است که در پشت سر تو ایستاده است.امیر برگشت و دید هیچکس نیست .شاهزاده گفت:عاشق نیستی !!!!عاشق به غیر نظر نمی کند
ز دو ديده خون فشانم ز غمت شب جدايی
چه کنم که هست اينها گل باغ آشنايی
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت که رقيب در نيايد به بهانه گدايی
به کدام مذهب هست اين به کدام ملت هست اين
که...
اي ساعت هاي پر شتاب ! مرا کجا مي بريد ؟ بس است ؛ خسته ام ؛ خسته ؛ بگذاريد دلم را در گوشه ي آسماني ديگر بياويزم . تا کي زمين ؛ تا کي ماه ؛ تا کي دويدن و دويدن ؟ بگذاريد کمي بايستم تا دنيا از بالاي سرم رد شود .....[IMG]