نتایح جستجو

به چیزی دل ببند که دل داشته باشه ..!!!

معرفتت از این سیگار هم کمتره ! تا آخرش به پام میسوزه ! (̅_̅_̅_̅(̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅̅_̅()ڪے

چه زود رفتم من از یادش فراموشش شدم ای داد چه زود از خاطرش رفتم بدون حرف بی فریاد تموم دلخوشیم این بود كنارم عمری میمونه ندونستم با من بودن واسش مثل یه زندونه ولی هرگز نفهمیدم كه من رو برده از یادش فراموش كرده روزی كه رسیدم من به فریادش فراموشش شدم اما هنوزم توی حرفامه هنوزم منتظر هستم همش...

جدا که شدیم هر دو به یک احساس رسیدیم تو به "فراغــــــت"من به "فراقــــت"....یک حرف تفاوت که مهم نیست

دوستت دارم شاهدی نــــدارم جز کوچه پس کوچه های خلوتِ دل!

عجیب است عصر ما...عصری که دیگر به خیانت می گویند روابط عمومی بالا... عصری که دیگر لباس های پاره و چروکت نشان از فقرت نیست... عصری که موهای ژولیده ات را به حساب مجنون بودنت نمی گذارند دیگر... عصری که با یه لبخند می آیند و با یک نگاه سرد می روند... روزگاری که خودت زودتر از خاطراتت محو می...

خدایـــ❤ــا خسته شدم از بس آرزو کردم و دیگران به آن رسیدند...!!!

مي خواهم باشم! براي چشمانت! كه ستاره شبهاي تاريك من است! براي شنيدن خنده هايت ، براي تصور آينده هاي هنوز نيامده! آينده هايي كه هرگز نخواهند آمد و فقط در تصور ما شيرين است! چه فرق مي كند؟ چه واقعي چه تصور! خنده هاي توست كه دلهره هاي هميشه ام را مي ربايد! مي ربايد و از همه حس ها آنچه به من...

عزیزم تو بهترین وجود عالم هستی در قلب من هستی ,تو تنها کسی هستی که می توانم کلمه دوستت دارم را به او تقدیم کنم .وجودت سراپا عشق است برای من و بودنت نعمتی است برای خالق زیباییها سحرگاهان تنهایی به کوه می روم وعشقت را چنان فریاد می زنم که کوه از صدایم به حیرت فریاد بر می اورد و جوابی دو چندان به...

وقتــی حرمتـــها شکستــه میشــود "ببخشیــد گفتـــن ها" سـودی نـدارد فقــط سکـــــــــوت کــن ..

می آیند،یادگاری مینویسند،می روند... بیمعرفتها نمیدانند این دل دیوار هم که باشد با اینهمه خراش ویران میشود......

[IMG]

در چنین موسمی که خسرو گل رفت و مرد از فراق او بلبل خسر از عرصهٔ ممالک خویش سفر آخرت گرفت به پیش

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست ؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی... شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی ؟ با حسرت جواب داد:هیچ...

امین...................