نتایح جستجو

گاه گاهی دل من می گیرد... بیشتر وقت غروب... آن زمانی که خدا نیز پر از تنهایی ست... و اذان در پیش است... من وضو خواهم ساخت... از خدا خواهم خواست که تو تنهانشوی ودلت پر ز خوشی های دمادم باشد

مرا هزار امید هست و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی بهار ها که زعمر گذشت و بی تو گذشت چه بود غیر خزان ها اگر خزان تویی دلم زهر چه به غیر از تو بود خالی ماند...

شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند. فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته. شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت. خدا گفت : دیگر تمام شد. دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود. زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود، زمین...

غضنفر بانیسان میره تو مغازه افسر میاد کروکی بکشه درگوشه افسره میگه 50هزارتمن ایدمت بگو دكوندار مقصره

گاه باید بی رحم بود... نه با دوست.. نه با دشمن.. بلکه با خودت..!!! و چه بزرگت میکند آن سیلی... که خودت میخوابانی توی صورتت...!!! [IMG]

گر صبر کنی ، این بار ز غوره برایت شرابی ناب خواهم ساخت تا بنوشی و یادت برود که هر چه صبر کردی عمق دره نداشته هایت بیشتر و بیشتر شد... [IMG]

چه بی تفــــــــاوت زندگــــــــی می کنند آدمــــهــــــــا ... بی آنــــــــکه بداننـــــــد در گوشـــــــه ای از دنیــــــــــا تمــــــــام دنیـــــــــای کَســـــــــی شـده انــــــــد ... [IMG]

لیکن شنیده ام که شب تیره - هرچه هست - آخر ز تنگه های سحر گذر کند...... (شاملو)

گاهی باید خود را برداشتو رفت... [IMG]

روزی از روزها و شبی از شبها٬خواهم افتاد و خواهم مرد.اما میخواهم هر چه بیشتر بروم! تا هر چه دورتر بروم ٬تا هر چه دورتر بیفتم ٬تا هر چه دیرتر بیفتم٬هر چه دیرتر و دورتر بمیرم. می خواهم حتی یک گام یک لحظه٬بیش از آنکه می توانستم بروم و بمانم٬افتاده باشم و جان داده باشم همین! دکتر شریعتی

تـــو نیــمـه یــِ گـُـمـشـُـدهــ امــ نـیـسـتـیــــــــ! کـهــ بــا نـیــمــهــ یــِ دیــگر بـه جُـسـتـجـویـتـــ بـرخـیــزمـــ... تــو ... تــمــامــِ گـمـشــدهــ یـــِ مـنــیـــ!! [IMG]

ایـــــــن روزهــا . . . عـجـیـبـــــ . . . احـســـــاسـ نیــاز جـنـســــــی می کنــــــــم (!) حـس ِ نـیــــاز بهـ کســــــی . . . از جـنـســــ انـســــــانــ . . . / [IMG]

نـمـیـ ــ دانــمــ اشـکــ ـهایــمـــ چــهــ تـوفیـــریـــ بـا اشــکــ ـهــایــِ دیـــگـران دارد!! کــهــ هــرکـــَـســـ بــهـ مـــن میــ رســد هـرکـاریـــ میـــ کــنــد کــ ه اشــکــمــ را ببیـــنـد !!! [IMG]

" بـــازَنـــدهـــ " مــن هـسـتـمـــ ؛ کــهــ هـر شبـــ در را بــاز میــــ گُــذارمـــ ، شـایــد بــازگـــردیــــ... دُزد هـمــ کــه بـیـایـــد ، چــیـــز مـهـمــیـــ برایــــِ بــُـردنــــ نـمـیــــ یـــابــد ! مــهـــمـــ "مـــن" بــودمــــ ، کـــ ه تـــــو بـــُردیــــ... ...

من خگوشششششششششششش میخوااااااااااااااام

سلام چطوری

ساده لباس بپوش! ساده راه برو! اما در برخورد با دیگران ساده نباش!! زیرا سادگی ات رانشانه میگیرند! برای درهم شکستن غرورت!!! حسین پناهی [IMG]

من اگر پیامبر بودم، رسالتم شادمانى بود بشارتم آزادى و معجزه ام خنداندن كودكان... نه از جهنمى مى ترساندم و نه به بهشتى وعده میدادم... تنهامى آموختم اندیشیدن را و "انسان" بودن را .......! (چارلی چاپلین)

دستهای سرنوشت بر سطر قلب من نام ترا نوشت نامی که شد پایان انتظار ... ... اغاز زندگی پایان بی کسی ...... روزهای بی غمی ان لحظه های شاد اشکهای اشتیاق شاید که قصه بود ..... شهرزاد قصه ام سطرهای قصه را ، با هم نوشته ایم برگهای قصه را ،، بی من ورق نزن . [IMG]

اش می دانستی که درون قلبم خانه ای داری تو........... که همیشه ان را با شفق می شویم............. و به ان می گویم که تویی مونس شبهای دلم.................... کاش می دانستی باغ دلم بی تو تنها شده است......... و گل غم به دلم وا شده است.......... ... کاش می دانستی که درون قلبم با طپش های عشق هم صدا...