اصفهانیه چار تا مهمون میرسه خونهاش.
خانمش چای درست میکنه، ولی میبینه شکر ندارند بریزند توی چای.
میگه: خانوم، نگران نباش، من خودم درستش میکونم!
چایها رو تلخ میبره جلوی مهمونا میذاره میگه:
حج خانوم تو یکی اِز چایّا شیکر نریختس بیبینیم قِسمِتی کی میشِد دفعه بعد بریم خونه اون!
هیچی...