نتایح جستجو

  1. mani24

    مادران صبور (خاطرات مادران شهید)

    مادر شهيدان آقاجاني بارها و بارها از مقام مادر گفتيم و نوشتيم. از صبوري و مهرباني‌اش، از نجابت دستان آسماني‌اش، اما نگفتيم آن‌كه عزيز كرده‌ي سال‌هاي جواني‌اش را به مسلخ عشق مي‌فرستد در دلش چه غوغايي است. مگر مي‌شود جوان رعناقامتت را، پاره‌ي جگرت را به ميان آتش بفرستي، بي‌خيال روزگار را سپري...
  2. mani24

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    النگوها را که می دید ناراحت می شد من معمولا چند النگوی طلا در دست داشتم و عباس هر وقت النگوهای طلا را می دید ناراحت می شد و می گفت:-ممکن است زنان یا دخترانی باشند که این طلاها را در دست تو ببینند و توان خرید آن را نداشته باشند؛ آنگاه طلاهای تو آنان را به حسرت وامی دارد و در نتیجه تو مرتکب گناه...
  3. mani24

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    او هیچ وقت پپسی نمی خورد در طول مدتی که من با عباس بابایی در آمریکا هم اتاق بودم او همیشه روزانه دو وعده غذا می خورد، صبحانه و شام. هیچ وقت ندیدم که ظهرها ناهار بخورد. من فکر می کنم عباس از این عمل دو هدف را دنبال می کرد. یکی خودسازی و تزکیه نفس و دیگری صرفه جویی در مخارج و فرستادن پول برای...
  4. mani24

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    راننده قايق يك روز قرار بود تعدادي از نيروهاي لشگر امام حسين (ع) با قايق به آن سوي اروند بروند. حاج حسين به قصد بازديد از وضع نيروهاي آن سوي آب، تنهايي و به طور ناشناس در ميان يكي از قايقها نشست و منتظر ديگران بود. چند نفر بسيجي جوان كه او را نمي‌شناختند سوار شده، به او گفتند: «برادر خدا خيرت...
  5. mani24

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    دعوت پرفيض حسين دو روز قبل از شهادتش گفت: «خودم را براي شهيد شدن كاملاً آماده كرده‌ام.» او كه روحي متلاطم از عشق خدمت به سربازان اسلام داشت وقتي متوجه شد ماشين غذاي رزمندگان خط مقدم در بين راه مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفته است به شدت ناراحت شد و با بيسيم از مسئولين تداركات خواست تا هر چه...
  6. mani24

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    عشق عاقل در عمليات خيبر، دشمن منطقه را با انواع و اقسام جنگ افزارها و بمبهاي شيميايي مورد حمله قرار داده بود. حسين در اوج درگيري به محلي رسيد كه دشمن آتش بسيار زيادي روي آن نقطه مي‌ريخت. او به ياري رزمندگان شتافت كه ناگهان خمپاره‌اي در كنارش به فرياد نشست و او را از جا كند و با ورود جراحتي عميق...
  7. mani24

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    جنگ را فراموش نکني حسين خرازي تصميم به ازدواج گرفته بود و براي عمل به اين سنت نبوي از مادر من مدد جست، او با مزاح به مادرم گفته بود كه: «من فقط 50 هزار تومان پول دارم و مي‌خواهم با همين پول خانه و ماشين بخرم و زن هم بگيرم!» بالاخره مادرم پس از جستجوي بسيار، دختري مؤمنه را برايش در نظر گرفت و...
  8. mani24

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    آخرين ديدار در مدت جنگ من و پسرم 2 همرزم بوديم. حسين فرمانده لشگر بود و من اغلب به امور تداركاتي و امدادگري مي‌پرداختم. اول اسفند سال 1365 به بيمارستان شهيد بقايي اهواز آمد و در حالي كه با همان يك دست رانندگي مي‌كرد در حين گشت داخل شهر، شروع به صحبت كرد: «بابا من از شما خيلي ممنونم چون همه از...
  9. mani24

    **(زندگینامه شهدا)**

    سردار قرار گاه حمزه سردار سرتیپ پاسدار شهید ناصر كاظمی ، قائم مقام فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) ناصر از زبان ناصر: من متولد سال 1325 و اهل تهران هستم . فعالیت سیاسی من تقریبا از سال 1356 شروع شد .آن موقع که دانشجوی دانشکده ی تربیت بدنی بودم ، دستگیر شدم و مدت 25 روز در زندان...
  10. mani24

    زندگی به رسم آسمانی ها...

    شرط عروسي لباس من و خانومم ساده باشد به هيچ عنوان سر و صدا راه نيفته ماشين هم گل كاري نشه اينها شرطهاي مجلس عروسيش بود. ميگفت:رفقام شهيد شدند،اصلا نمي توانم بخودم اجازه دهم مجلس سرور و شادي راه بيندازم!!! حتي نگذاشت بوق بزنيم.گفت:اگر بوق بزنيد پياده ميشوم!!! شهيد احمد اسدي شيرين تر از زندگي،ص70
  11. mani24

    برای تو می نویسم

    چه زیبا گفتم دوستت دارم! چه صادقانه قبول کردی! چه فریبنده! آغوشم برایت باز شد! چه ابلهانه با تو خوش بودم! چه کودکانه! همه چیزم شدی! چه زودبه خاطر یک نفر مرا ترک کردی! چه ناجوانمردانه! چه حقیرانه! واژه خداحافظی به من آمد! چه بیرحمانه! من سوختم...
  12. mani24

    برای تو می نویسم

    همه ی خودم را مال تو کرده ام چقدر دنیای تو بزرگ است هنوز از تنهایی سخن می گویی چقدر کم هستم!
  13. mani24

    ** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

    رد پـايـت را دنبال مـي کنم و از تو دور می شوم، شـايـد کــفـش هــايــت را برعـکـس پوشـيـده باشـي!
  14. mani24

    مشاعرۀ سنّتی

    همين جا بودكه آتشي سوزنده از چشمي مست برآمد و بر جانم نشست دست مرا فشرد و نمي دانم چه حسي مرا لرزان كرد همين جا بود كه با من پيمان بست همين جا بود كه پيمان شكست...
  15. mani24

    معماری با مصالحی از جنس دل

    آری تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است اما سهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای من است من نمی دانم که چرا این مردم ، دانه های دلشان پیدا نیست. صبر کن ای سهراب قایقت جا دارد? من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم به سراغ من اگر می آیید ، تند و آهسته چه فرقی...
  16. mani24

    خلوتی با خدا

    روی پـــــرده کعــبه این آیه حک شده اســت : نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــيمُ و مـــن . . . هنــــوز و تا همیشــه به همین یک آیــه دلخــوشــــم " بندگانم را آگاه کن که من بخشنده* ی مهــــربانم ! "
  17. mani24

    خلوتی با خدا

    صداى خنده هاى خدا را میشنوى ؟ دعایت را شنیده و به آنچه محال میپندارى میخندد...
  18. mani24

    خلوتی با خدا

    معبودم متبرکم گردان به نامت متبلورم گردان به عبادتت متذکرم گردان به ذکرت مرحمتم گردان به رحمتت
بالا