نتایح جستجو

  1. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    درود! درود! به دوستان نزدیک و دور به دنیاها به آفتاب‌ها به ارواح آتشین!‌‌ درود بر آنان که روحی سوزان چون خورشید دارند!‌ درود بر ارواح آفتابگونه‌ی کسانی‌که در این کابوسِ خوف در این دریای خروشان مرگ و زندگی دست در دست یکدیگر نهاده‌اند!
  2. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    هرگز این قصه ندانست کسی آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست سر فرو داشت، نمی‌گفت سخن نگهش از نگهم داشت گریز مدتی بود که دیگر با من برسر مهر نبود ... پ.ن یک قصّه بیش نیست غم عشق و هر کسی زین قصه می‌کند به زبانی، روایتی ور خواهی از روایت من با خبر شوی برق ستاره‌ای و شب بی‌نهایتی
  3. شاعر سایت

    ح ر ف د ل م ن

    وقتی کسی را دور انداختیم، دیگر نباید سعی کنیم اشتباهاتش را تشریح کنیم؛ وقتی دنبال چراهای اشتباهات او می رویم که هنوز او را کاملا دور نینداخته باشیم.
  4. شاعر سایت

    ح ر ف د ل م ن

    اگر عزیزان شما ناگهانی شروع به تمیزکاری میکنند سعی نکنید متوقفشون کنید اونارو در آغوش بگیرید و درکشون کنید این کار اونا به خاطر به هم ریختگی خونه نیست به خاطر به هم ریختگی ذهنشونه...
  5. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    شراب عشق میدهی خمار میکنی مرا شمیم مهر میدمی مهار میکنی مرا تمام شعر شاملو تمام حس حافظی و شعر میشوی شبی بهار میکنی مرا ز چشم سرخ فام تو دو تیر داغ میچکد کمی نگاه میکنی شکار میکنی مرا لب تو سیب میزند و گندمی به زلفهایت چه نان و بوسه ای کنون نثار میکنی مرا شکوفه های داغ تو و عطر کوچه باغ تو...
  6. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    من نه کنجکاوِ بهشتم و نه دوزخ؛ چرا که من مادرم را هم به گاهِ خندیدن دیدم و هم به گاهِ گریستن..
  7. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    به عنوان انسانی تنها، تقریبا تنها به نظر نمیرسم و به عنوان انسانی غمگین، زیاد میخندم و در کل به عنوان انسانی مُرده، تقریبا زنده به نظر میآیم.
  8. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    تو یِ رمانی یه جمله ای خوندم کِ عمیقا بهش معتقدم میگفت: «هر سری که تووو میبخشیش، اون یه ذره بیشتر عاشقت میشه، ولی تووو دست از دوست داشتنش برمیداری؛ میرسه تا روزی که اون عاشقترینه و تووو هیچ حسی نسبت بهش نداری.» اینو فقط اونایی میفهمنن که همه جوره پای دوست داشتنشون موندن.
  9. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    یادهاا همچون بادهااا حمله میکنند و بادهاا خبر از تغییر فصل می دهند...
  10. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    با دست به آیدین اشاره کردم و نشستم. دکتر گفت: چه اش هست؟ گفتم: توی سرش بازار مسگرهاست، توی دلش رخت میشورند، توی پاهاش سیم می کشند. دکتر گفت: ببرش دیوانه خانه
  11. شاعر سایت

    ح ر ف د ل م ن

    با شیخ از شراب حکایت مکن که شیخ تا خون خــــلق هست ننوشد شراب را
  12. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    گیاه‌ها می‌رویند، گل‌ها می‌شکفند و من کنار همان دریاچه‌ی آشنا، هر روز به یاد دست‌های سبز تو، خاکستر می‌شوم.
  13. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    در شبان غم تنهایی خویش عابد چشم سخنگوی توام من در این تاریکی من در این تیره شب جانفرسا زائر ظلمت گیسوی توام گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو من بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم کاش بر این...
  14. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    زنی‌ با موهای سیاه... با بارانی سیاه... با شال گردنی سیاه... با کاغذی در مشت... رویش نوشته... " تو بهانه ی شعر‌های منی" زنی‌ که دل به بارانی خیابان‌ها می دهد... می رود... می رود... می رود... و زیر لب می‌خواند... دعا کن بر نگردم " زنی شبیهِ من...
  15. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    لحظات شادی رو برات آرزو می کنم آرزو می کنم همیشه خوشبخت باشی ممنونم ازت مهربونم...❤️🫴
  16. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست می نشینی روبه رویم خستگی در میکنی چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست شعر میخوانم برایت واژه ها گل می کنند یاس و مریم می گذارم توی گلدانی...
  17. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    کاش هیچی خاکستری نشه وقتی همه چی خاکستری بشه غم می پاشه رو در ودیوار دلت کاش هیچ وقت هیچی خاکستری نشه
  18. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    اثری از ماه نبود ، وقتی بهش خیره می شد یاد خودش می افتاد به همون اندازه تنها و عجیب ، زیبا اما خاکستری با کلی پستی و بلندی های بی خاصیت همیشه همه به ماه حسادت میکنن چون ستاره ها دور تا دورش رو پوشوندن ، بنظر تنها نمیاد ، درحالی که ماه با وجود شلوغی اطرافش از همه تنها تره . چون از جنس ستاره ها...
  19. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    من همیشه منتظر ماندم. مثل درختی در میانه‌ی بیابان، که ریشه‌هایش تا اعماق زمین دویده‌اند و شاخه‌هایش به آسمان پنجه کشیده‌اند، اما هر بار که ابرها از بالای سرش گذشتند، تنها خشکی نصیبش شد. صبر کردم، آن‌قدر که علف‌های هرز، تنه‌ام را در آغوش گرفتند و سایه‌ام را، غبار گرفت. صبر کردم، مثل فانوسی خاموش...
  20. شاعر سایت

    ثانیه های خاکستری...

    شانه‌ات را دیر آوردی سرم را باد برد خشت خشت و آجر آجر، پیکرم را باد برد من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند نیمم آتش سوخت، نیم دیگرم را باد برد از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جا بیت‌های روشن و شعله‌ورم را باد برد با همین نیمه، همین معمولی ساده بساز دیر کردی نیمه‌ی عاشق‌ترم را باد برد آه ای...
بالا