نتایح جستجو

  1. ملیسا

    تولد آرامش عزیز

    تولد آرامش عزیز
  2. ملیسا

    تولد آرامش عزیز [IMG]

    تولد آرامش عزیز [IMG]
  3. ملیسا

    تولد آرامش عزیز [IMG]

    تولد آرامش عزیز [IMG]
  4. ملیسا

    تولد آرامش عزیز [IMG]

    تولد آرامش عزیز [IMG]
  5. ملیسا

    تولد آرامش عزیز [IMG]

    تولد آرامش عزیز [IMG]
  6. ملیسا

    تولد آرامش عزیز [IMG]

    تولد آرامش عزیز [IMG]
  7. ملیسا

    تولد آرامش عزیز [IMG]

    تولد آرامش عزیز [IMG]
  8. ملیسا

    تولد آرامش عزیز

    ARAMESH
  9. ملیسا

    تولد آرامش عزیز

    آرامش جانم تولدت مبارک برات بهترین ها رو آرزومندم . فرشته ها وجود دارن اما بعضي وقتا چون بال ندارن ما بهشون ميگيم دوست تولدت مبارك باشه دوست عزيزم
  10. ملیسا

    [IMG]

    [IMG]
  11. ملیسا

    [IMG]

    [IMG]
  12. ملیسا

    آرامش مهربونم تولدت...

    آرامش مهربونم تولدت مبارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررک .
  13. ملیسا

    شب زیبا شدن من :: فاطمه زاهدی

    358-361 وادر می شود،مهرداد انجا را ترک گفت و این کار غمی کوچک را در گوشه قلب صنم جای داد.هدیه سهیلا برای عروسی گردنبند و گوشواره ای الماس و برای داماد ساعتی تمام طلا کار سوییس بود.سهیلا،پس از بوسیدن گونه های عروس و داماد،راهی پرورشگاه شد تا برای مراسم افتتاح شب آماده شود. رعنا و آرش شادتر از...
  14. ملیسا

    [IMG]

    [IMG]
  15. ملیسا

    فوت یکی از اعضای انجمن

    روحشون شاد .
  16. ملیسا

    عسلم من یاهوو هستم .

    عسلم من یاهوو هستم .
  17. ملیسا

    شب زیبا شدن من :: فاطمه زاهدی

    از صفحه ی 335تا 357 فصل 16 وکیل سهیلا مقدار پول درخواستی او را برایش حواله کرد . سهیلا ، پس از خریدن خانه ای ویلایی در شمالی ترین نقطه ی تهران و خریدن خودرویی ، همراه صنم به سفر شمال رفت . پس از آن با هم و با هواپیما عازم بندر عباس شدند و او دو روزی در زادگاه خود بود و صنم را به دیدن محله ی...
  18. ملیسا

    شب زیبا شدن من :: فاطمه زاهدی

    320-333 چندین بار سراغش را از آنان گرفت. این حرف صنم را دلگرم می کرد و او بیشتر به فکر برگشتن به ایران افتاد. اما وقتی موضوع را با سهیلا در میان گذاشت، او گفت برای پاسخ دادن به فراز هنوز زود است. شبی که رعنا و آرش مهمان سهیلا بودند، از شبهای خاطره انگیز برای صنم بود. روبرو شدن سهیلا و رعنا،...
  19. ملیسا

    شب زیبا شدن من :: فاطمه زاهدی

    319-310 شما کردم." سیمین دقایقی به چشمان صنم خیره شد. هنوز دچار تردید بود، ولی ناگهان گفت:" صنم جون، من همیشه به تو اطمینان داشته م و دارم. می دونم دختر خوب و پاکی هستی. به فرشته هم کاملا اطمینان دارم و می دونم، بر خلاف خیلی از دخترها، اهل کارهای زشت و خلاف نیست... باور کن به این دلیل نیست. ما...
  20. ملیسا

    شب زیبا شدن من :: فاطمه زاهدی

    صفحه ی ۳۰۰ تا ۳۰۹ خیلی غیر منطقی رفتار می کنه. همه می دونیم ویولت چه بیماری مهلکی دشت و مرگش دور از انتظار نبود. به نظر من فراز از این کارهاش منظور خاصی داره... من، با عمه اشرف که حرف می زدم، می گفت باید تنهاش بذاریم. من قصد دارم دیگه سراغش نیام. شما خودتون می دونین، ولی بهتره این کار رو...
بالا