نتایح جستجو

نقل از کتاب شازده کوچولو:پس تو ان روز که چهل وسه بار غروب افتاب را تماشا کردی زیاد دلت گرفته بود؟

نقل از کتاب شازده کوچولو:پس تو ان روز که چهل وسه بار غروب افتاب را تماشا کردی زیاد دلت گرفته بود؟

خواب دیدم که تو رفتی عشق بی مادر شد جاده با جای دو تا پای تو همبستر شد بختک افتاد به جانم کمر بخت شکست حال آشفته ام از جن زده ها بدتر شد دستم از دست تو کوتاه شد آواره شدم هر نفس بی تو برای من عذاب آور شد خنده خشکید خط افتاد به پیشانی شعر خانه خاموش شد و خاطره ها خنجر شد بی صدا نعره زدم بال و...

دلمُرده بود و تنها، بی هیچ اشتیاقی یک مرد با شکستن در نقطه ی تلاقی شور جوانی اش را گم کرده بود انگار افتاد یاد عشق و... موهای پَرکلاغی -آخر چرا خدایا، سهم من از تو این بود؛ بغض گلو همیشه، لبخند... اتفاقی! برخاست در مسیر بیهوده ای قدم زد دلخوش به نور ماه و آواز کوچه-باغی پیچید مثل هر شب در...

دلمُرده بود و تنها، بی هیچ اشتیاقی یک مرد با شکستن در نقطه ی تلاقی شور جوانی اش را گم کرده بود انگار افتاد یاد عشق و... موهای پَرکلاغی -آخر چرا خدایا، سهم من از تو این بود؛ بغض گلو همیشه، لبخند... اتفاقی! برخاست در مسیر بیهوده ای قدم زد دلخوش به نور ماه و آواز کوچه-باغی پیچید مثل هر شب در...

از این موشها تو اون منطقه خیلی زیاده..همیشه تو جاده تعداد زیادی رو میبینی که متاسفانه رفتند زیر ماشینها

این موش کیه یا چیه؟اون دریاچه کجاست؟ایا چالیدره نیست؟

:gol:

من از کجا بدونم کجا هستند؟اونا هم حتما در خلوت خودشون هستند

کجا بودین تا حالا...سوت و کور بود اینجا

[IMG]

چه عجب نفیس جان ..داشتم نگران میشدم....معلوم هست کجا هستی؟

:crying:

شعر زیبای حميد مصدق تو به من خنديدي و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم باغبان از پي من تند دويد سيب را دست تو ديد غضب آلود به من كرد نگاه سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك و تو رفتي و هنوز، سالهاست كه در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم...

به به....عرض سلا و ادب

دلشوره؟؟؟؟چرا؟؟؟

ترک ما هر طرف که مرکب راند ان طرف ترک تاز باید کرد چون چنین نازی به خانه ما است وقت ناز است ناز باید کرد

چه سکوتی.....

حرفهای ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی: وقت رفتن است بازهم همان حکایت همیشگی ! پیش از آنکه با خبر شوی لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود آی... ناگهان چقدر زود دیر می شود!

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه میشد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت