کفشهایم را میپوشم و در زندگی قدم میزنم...
من زنده ام و زندگی ارزش رفتن را دارد...
آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم،
گوش ناامیدی را کر کند.....
خوب میدانم که گاه کفشها
پاهایم را میزند، میفشرد و به درد میاورد....
اما، من همچنان خواهم رفت..
زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد...
ماندنی در...